شورِ شیرین

شخصی از اهل کوفـه در نامه‌ای به امام حسین ـ علیه السلام ـ نوشت: آقای من! مرا به خیـر دنیـا و آخرت آگاه کـن.حضرت برایش نوشت:

به نام خداوند بخشنـده و مهربان، همانا کسی که رضایت خدا را بر خشم مردم ترجیـح دهد خداونـد تعالی امور او را کفایت می کند. و اما کسی که رضایت و خشنودی مردم را بر غضب و خشم خدا ترجیح دهد خداوند تعالی او را به مردم  وا‌می‌گذارد. (أمالی شیخ صدوق، مجلس 36، حدیث 14)

 از بانوان فرزانه و ارجمندی بود که به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ معرفتی والا داشت و از اخلاص و صفا در ولایت بهره‌مند بود. پدرش حزام بن خالد و مادرش لیلی دختر شهید بن ابی عامر نام داشت. او را حضرت عقیل ـ علیه السلام ـ  که به علم انساب احاطه داشت برای جناب أمیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ انتخاب کرد.

 فاطمه صدایش می‌زدند. پس از آن که از ازدواج با أمیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ صاحب چهار فرزند برومند و رشید به نام های عباس، عبدالله، جعفر و عثمان ـ علیهم السلام ـ شد او را با کنِه شریفِ اُم البنیـن خطاب می‌کردنـد.

حضرت ام‌البنیـن ـ سلام الله علیها ـ در طول حیات شریف خود برای فرزندان أمیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بسان مادری دلسوز و پرستاری مهربان بود.

این بانوی مکرمه اگر چه در کربلا نبود ولی از ناله و گریه در عزای حضرت سیدالشهداء قرار نداشت. وقتی زنها او را ام‌البنیـن خطاب می کردند و تسلیت می دادند می فرمود: دیگر مرا ام‌البنیـن نخوانید.1 حق داشت، آخر چهار فرزندش را فدای عزیز زهرا حسین ـ علیه السلام ـ کرده بود. علامه مامقانی می نویسد: از علّو مقام حضرت ام‌البنیـن ـ سلام الله علیها ـ همین بس که وقتی بشیر بن جذلم خبر شهادت فرزندانش را به او داد، فرمود: رگ‌های قلبم را بریدی! فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان است به فدای اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ باد.2

باقر آل محمد ـ علیه السلام ـ  درباره حضرت ام‌البنیـن ـ سلام الله علیها ـ می فرمایند: آن حضرت به بقیع می‌رفت و آن قدر جانسوز مرثیه می‌خواند که مروان ملعون با آن قساوت قلب گریه می‌کرد.3 این گریه و زاری حضرت ادامه داشت تا بدرود حیات گفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ ریاحین الشریعه ، ج 3 ، ص 294

2 ـ تنقیح المقال ، ج3 ، فصل کینه ها ، ص 70

3 ـ بحارالأنوار ، ج45 ، ص 40

پاهایش از شدت ایستادن ورم کرده بود. او را عابدترین امت زمان خود می‌دانستنـد. وقتی به محراب عبادت می‌ایستاد تمام فکر و ذکرش متوجـه معبودش بـود. هنگام عبادتش خدا به فرشتگانش مباهات می‌کرد. یک شب که تا صبح با خدای خود راز و نیـاز می‌کرد؛ بعد از آنکه برای همه‌ی مردان و زنان باایمان دعا کرد پسر بزرگـش به او گفت: مادر جان برای همه دعا کردی اما خودت را دعا نکردی. فرمود: پسر جان اول همسایه را بعد خود.(علل الشرایع ـ ص 181)

پدرش به او گفت: فاطمه جان؛ خدا با غضب تو غضبناک می‌شود و با خوشحالی تو خوشحال.گفته بود: فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پاره‌ی تن من است؛ هر کس او را اذیت کند مرا آزرده و هرکس او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده.­­­­(امـالى شـیـخ مـفـیـد ص 159، امـالى شـیـخ طوسى ص 24، مجلس اول ، حدیث 30)

گردن‌کشان غاصب قصد داشتند به زور جانشین بر‌حق پیامبر را کنار گذاشته و حکومت را به دست بگیـرند. با اینکه خودشان از اولین بیعت‌کنندگان واقعه‌ی شریف غدیر بودند می‌خواستنـد آن را به کلی و برای همیشه از ذهن مردم پاک کننـد. ابتدا کسی را فرستاد تا به علی ـ علیه السلام ـ بگوید برای بیعت اجباری به مسجد بیا. وقتی احساس کرد این روش کارساز نیست با گستاخی تمام گفت: بروید هیزم جمع کنید و جلوی خانه علی ـ علیه السلام ـ بریزید و به او بگویید اگـر برای بیعت با خلیفه از خانه بیرون نیاید خانه و اهلش را به آتش می‌کشم. اطرافیان به او گفتنـد: پاره‌ی تن رسول الله، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در این خانه است؛ این خانه خانه‌ی وحی پیامبر است. باز هم روی شیطانی خود را نشان داده و گفت: و اگـر باشد. (یعنی حتی اگر فاطمه هم در این خانه باشد باز هم خانه و اهلش را به آتش می کشم).

اهل زمین و آسمان خرقه‌ی عزا به تن کردند. آسمانیان بیشتر درد علی ـ علیه السلام ـ را درک  می‌کردند. او دیگـر محرم رازی نداشت و فقط می‌توانست شب ها دردش را به چاه بگوید. وقتی خبر عروج پرستویش را شنید بدنش سست شد و به زمین افتاد. شاید وقتی علی ـ علیه السلام ـ به زمین خوردند یاد کوچه در ذهنشان تداعی شده بود. شاید وقتی بچه‌ها با پدر بدنِ نحیف و ستمدیده مادر را تشییع می کردند امام حسن ـ علیه السلام ـ وقت عبور از کوچه آن زمانی را به یاد می‌آورد که مادرش راه خانه را گم کرده بود و علیرغم اینکه همیشه مادر دست فرزند خردسال را می‌گیرد، او دست مادرش را گرفته بود تا مادر را به خانه برساند.

 علی ـ علیه السلام ـ ماه را در زمین نهان می کرد. گُل را در گِل می گذاشت. انگار جانش را از دست می‌داد. پرستویش با بالهای شکسته پر کشیده بود.

أللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ

او را علی می‌خواندنــد. همچون جدش علی ـ علیه السلام ـ هدایتـگر و راهبـــرست به رستگاری ابدی. نور وجــودش غیر قابل توصیف. گفتارش روشنــی بخش سرنوشت انسان. کنیـه اش هادی هست. او که یک دوره‌ی مفصل امام شناسـی را در جامعه‌ی کبیره‌اش به یادگار گذاشته. او که "طالبییــن و عباسییــن و آل جعفــر بی اختیـار مشغول احترامش شدند؛ حال آنکه گفته بودند به خـدا سوگنـد برای او پیاده نخواهیــم شد."منتـهی الآمال ـ باب 12 ـ فصل 1 "

به سهل بن یعقوب بن اسحاق فرمود: ای سهل، شیعیان ما بواسطه ولایت و ارتباطی که با ما دارند در حصاری محکم و دری استوار هستند که اگر در دلِ دریاهای ژرف و بیابانهای دور و دراز میان درندگان و گرگها و دشمنان جن و بشر بروند بواسطه ولایت ما در امان هستند بر خدا توکل کن، ولایت خود را نسبت به ائمه‌ی طاهرین پاک و خالص گردان. مناقب آل ابیطالب  ج 4 ص 402

آری؛ آنچه حقیقتاً ما را در دشـواری‌ها دستگِِری می‌کند ولایت آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ هست و بس.

رو کرد به دامادش و گفت: علی جان، ای پدرِ دونوگلِ من، سلام بر تو ؛طولی نمی کشد که دو رکـن خویشتن را از دست خواهی داد. تو را به خدا می سپارم.( امالی شیخ صدوق ـ ص136)

آسمان رنگ غم به خود گرفتـه بود. گویی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از فراق پدر جانی در بدن نداشت. جامۀ عزای پدر بر تن و گوشه ای زانوی غم در بغل گرفته بود. علی ـ علیه السلام ـ بی قرار بود. یکی از دو رکنش؛ جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ  از دست رفته بود.

هنـوز که هنوز است دل ها از شنیدن نام کوچۀ بنی هاشم دردناک می شود. تن ها می لرزد. قلب ها از شماره می ایستد. یاد مصیبت جانـکاه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و شاهزادۀ شهیدش آتشی از اندوه در دل محبانشان برپا می کند. چشم نمی داند برای خیرالنـساء خون ببارد یا برای سیدالأوصیـاء. علی ـ علیه السلام ـ رکن دیگرش از دست رفته. رکنی که مظهر عصمت الله، میوۀ قلب رسول الله، زوجۀ ولی الله و مادر آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ بود. رکنـی که هرگاه جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به چهرۀ عالم افروز او نظاره می کـرد گل از گلش باز می شد و قلبش مملو از سرور. رکنـی که علی ـ علیه السلام ـ  پس از پیامبر او را محرم راز خود روی زمین می دانست.

اما دردِ علی ـ علیه السلام ـ و محبینش؛

آیا آسمانِ رخی که آفتابِ جهان تاب از عظمت نورش بر او تعظیم می‌کرد سزاوار نیلی شدن بود؟! آیا درختـی که میوه‌های رحمت حق از او روییـد سزاوار خم شدن و شکسته شدن توسط  تیغ‌ها و  تبرهای انسانی زمان بود؟! مسلماً بی بصیرتـی و حماقت مردم زمان و عدم تشخیص راه صحیح موجب چنین پیامدهای ناگـوار شد. شاید غفلت و هوا پرستـی این مصیبت را به بار آورد. اما آنچه مهم است اشاره شود این است که عاملین مصیبت کوچه‌ی بنی هاشم و  سردمداران این عده‌ی بی‌بصیرت به مراتب افرادی گمراه‌تر و گناهکارتر از آن بی‌بصیرت‌ها بودنـد. چرا که با وجود و شناخت آیت عظمای الهی و خلیفه‌ی ولایت آسمانی به هوای منصبی غصبی دست در دست شیطان رانده شده‌ گذاشته و خود را برای همیشه در أسفل‌السافلیـن جای دادنـد. این در حالی بود که این سردمداران مدت زیادی از زندگـی خود را با حبل‌الله‌المتین، صراط‌ المستقیم ؛ علی ـ علیه السلام ـ سپری کرده بودنـد.

اما امان از بی بصیرتی ...

غنچـۀ صبر

ریشۀ نبوت رشد کـرد و درخت ولایت به بار نشست. گل های این درخت یکـی پس از دیگـری روئید و عالم هستـی را معطر کـرد. غنچۀ سوم درخت باز شد. بوی صبـر در عالم پیچیـد. ملائک و حوریـان مبهوت از نور جمالش و مشغول نظاره. هر یک شکفتنِ این گل سرسبد را به یکدیگر تبریک می گفتند.

صاحبـان باغ ولایت، علی و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پس از بازگشتن خاتم نبوت، جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ از سفر از او خواستـند غنچۀ عالم آرا را نامگـذاری کند. جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: فرزندان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرزندان منند ولی خدا دربارۀ آنان تصمیم می گیرد. جبرئیل نازل شد و برای خاتم نبوت پیام آورد که خداوند سلام می رساند و می فرماید: نام این دختر را زینب بگذار.1

انتخاب نام بلند آوازۀ زینب از جانب خدای متعال برای او بی دلیل نبوده. چرا که زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ در طول زندگـی پر برکت خود همواره راه پدر و مادرش؛ که پیروی از ولی زمان خود بوده را پیشۀ زندگی اش قرار می داد و موجب فزونی زینت برای پدرش می شد. صبـر یکی از مشخصه های بارز و منحصر به فرد حضرت زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ محسوب می شود که اگر تنها خواهان بحث کردن در مورد صبـرِ  حضرت باشیم باید کتاب ها نوشته شود. زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ با صبـر و شکیبایی بر مصائب در طول زندگی علاوه بر اینکه برگی از تاریخ را به نام خود رقم زد فضیلتی از فضایل پدرش را هم در وجـود خود به عالمیان نمایان کـرد و هم چنین ثابت کرد که حقیقتاً برای پدرش زینت هست.

 سزاوار است ما که خود را محب آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ می خوانیم برای متصف شدن به صفات حمیده و دفع رذایل خبیثه همواره به آستان ملائک پاسبان ایشان متمسک شویم و خود را از محور انسانیت دور نکنیم تا پله های سعادت را با عنایات و توجهات ایشان طی کنیم.

      ربّ زِدنا حلمـاً و علمـاً و عملـاً و ایمانـاً


1 ـ ریاحیـن الشریعه ـ ج 3 ـ ص 38

بارها به خاطر این نعمت از خدا تشکر کردم. هر بار خدا این نعمت را به من عطا می کند اشتیاقم به درک آن بیشتر می شود اما به قول ِخواجه شمس الدین حافظ شیرازی که می گوید:

      میانِ عاشق و معشوق هیچ حال نیست                توخود حجـاب خودی حافظ از میــان برخیز

هنوز حتی موفق به درکِ قطره ای از اقیانوسِ این نعمت نشده ام. هر چه از عظمتِ این نعمت بگویم کم گفته ام؛ فقط باید گفت: صدها هزار مثل سلیمان در این حرم مشغول لحظه های شریف گدایی اند.

 کوچک و بزرگ، مرد و زن، همه و همه سر از پا نمی شناختند. هر کس با زبان خود با حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ حرف می زد. پیرمردی عصا به دست در حالی که ایستاده بود زیارتنامه قرائت می کرد. طلبه ای نوجوان کتاب درسی خود را باز کرده بود و بعد از مطالعۀ چند صفحه نگاهی طولانی به ضریح می انداخت و با نگاهش حرف خود را با حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ در میان می گذاشت. عده ای دختر جوان در قالب یک کاروان زیارتی در گوشۀ یکی از صحن ها با مادرِ معنوی خود دردِدل می کردند. بعد از اینکه رازهایم را به حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ گفتم اطمینانم بیشتر شد که دلیل باز شدن سه در از درهای بهشت از شهر مقدس قم به خاطر وجود پربرکت این بانوی مخدره هست.

بعد از وداع با حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از خدا خواستم این آخرین زیارت من از آستانِ ملائک پاسبانِ  این بانوی عظمی نباشد.

برادرم گفت: یقیناً خیری در این قضیه هست. پدرم به خاطر بی توجهی مختصر به تابلوها و علائم راهنمایی و رانندگی و هم چنین تازه بودن آسفالت جاده چند کیلومتر اشتباه رفته بود و چون اتوبان بود مجبور شد به خاطر چند کیلومتر چندین کیلومتر اضافی طی کند تا راهی پیدا شود و به مسیر اصلی برسد. وقتی به مسیر اصلی رسیدیم پدرم گفت: مسیر دنیا مثل یک اتوبان هست. گاهی به خاطر یک غفلت و زیبایی ظاهری مجبور می شوی تا آخر اشتباه کرده یا اشتباه خود را تا زمان زیادی انجام دهی. چقدر زیبا فرمود جناب أمیرالمؤمنین امام علی ـ علیه السلام ـ که زَخارِفُها مَضِلَّه1 ـ آرایش های دنیا گمراه کننده هست ـ. تنها راه نجات برای بشریت قدم گذاشتن در راه آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ هست. چرا که ایشان به فرمودۀ امام هادی ـ علیه السلام ـ در زیارت جامعۀ کبیره راهنمایان راه هدایت و چراغ های تاریکی های امت هستند. براستی که راه نجات از ظلمت های نفسانی و دنیوی راه جناب رسول الله و اهل بیت مطهر او ـ صلی الله علیه و آله ـ هست. حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ در بیان برحق بودن سر سلسۀ اولیاء الله امام علی و امامان بعد از او ـ علیهم السلام ـ فرمودند: لَوْلَاکَ مَا عُرِفَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی2 ـ یا علی اگر تو نبودی مومن های بعد از من شناخته نمی شدند ـ. آنچه این سخن گهربار به ما می آموزد این است که ولایت امام علی و امامان بر حق بعد از او ـ علیهم السلام ـ ملاک و معیار ایمان هستند. امید که قلب ما به واسطۀ قبول واقعی ولایت آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ سرشار از ایمان حقیقی شود.


1ـ غررالحکم و دررالکلم ، حکمت 7125

2 ـ بحارانـوار ، ج40 ، ص 2

جمعی از شیعیان به مدینه آمده بودند. با امام زمانشان کار داشتند. درب خانۀ امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ را زدند. سوألاتی داشتند. امام به مسافرت رفته بود. سوال هایشان را مکتوب کردند و گفتد: فردا برای دریافت پاسخشان بر می گردیم. اگر امام تا فردا آمد که جواب ها را می گیریم و اگر امام نیامد در فرصت دیگری به محضرشان می رسیم. خداحافظی کردند و رفتند.

با هزار امید که امامشان از سفر برگشته و جواب سوأل ها را برایشان نوشته درب خانه را کوبیدند. بانویی کم سن و سال اما بزرگـوار در را باز کرد و گفت: امام هنوز برنگشته اما من جواب سوألها را برایتان نوشته ام. جواب ها را گرفتنـد و به سمت دیار خود به را افتادند.به یکدیگر می گفتند: ای کاش امام را دیده بودیم و جواب سوأل ها را مستقیماً از خودش می گرفتیم.

شادی و خوشحالی شان قابل وصف نبود. به مقصود خود رسیده بودند. امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ را که در حال بازگشتن از مسافرت بود در اطراف مدینه دیدند. قضیه را برای امام تعریف کردنـد و گفتند  بانویی از منزل شما این جواب ها را برای ما نوشتند. امام برگۀ سوال و جواب را دیدند. گریه کردند و سه مرتبه فرمودند: فِداها أبـوها (پدرش فدایش شود).

شیعیان از عمل امام  فهمیدند جواب سوأل ها کاملاً درست هست. خداحافظی کردند، راه را پیش گرفتند و رفتنــد. جای تعجب نیست بانویی در سنین نوجوانی از عهدۀ پاسخ دادن به سوالاتی برآید که امام معصوم باید آنها را پاسخ دهد. چرا که او دختر معصوم، خواهر معصوم و عمۀ معصوم هست. به راستی که عالمۀ آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ هست.

وقتی قانون خاتمیت دین در قالب آیۀ شریفۀ إنَّ الدینَ عِندَ اللهِ الإسلام  ـ همانا دینِ نزد خدا اسلام هست ـ نازل و ابلاغ شد عبودیت در بارگاه با شکوه حضرتِ أحدیت ارزش دیگری پیدا کرد. چون که اسلام ناب محمدی علاوه بر نشأت گرفتن از قرآن کریم و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به تمام ابعاد روحی و جسمی انسان برای رسیدن به کمال توجه فراوان داشته و دارد.

ابعاد روحی و جسمی انسان در سه حوزۀ ارتباطی قرار می گیرد. نخست ارتیاط انسان با خالق هستی. دوم ارتباط انسان با مخلوقات. و در آخر ارتباط انسان با نفسِ خود. بدون شک آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ که هر کدام یکی پس از دیگری وصی بر حق رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بودند اسطوره های علمی و عملی در این ارتباط ها به حساب می آیند. حقیقت این مطلب از وجود نازنین امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در خطبۀ 154 نهج البلاغه بیان شده که می فرمایند: ما اهل بیت پیامبر چونان پیراهن تن او، یاران راستین او و خزانه داران علوم و معارف وحی و درهای ورود به آن معارف می باشیم. جز از در هیچ کس به خانه ها وارد نخواهد شد و هر کس  از غیرِ در وارد شود دزد نامیده می شود. نکته ای که در این قول شریف نهفته شده آن است که معارف و علوم الهی فقط به واسطۀ پذیرفتن ولایت جناب رسول الله و اهل بیت مطهر او ـ صلوات الله علیهم أجمعین ـ قابل درک و فهم هست. چرا که ولایت آنها مثل فانوس در دست کسی هست که راه تاریک را می پیماید. همان طور که راه تاریک با فانوس روشن می شود با پذیرش ولایت آنها عبور از راه های ظلمانی و پر پیچ و خم زندگی آسان و سریع می شود.

آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ  همواره طلایه دار حکومت و ولایت الله بوده و هستند. دلیل این ادعا سخن گهربار جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هست که می فرمایند: هر که به من ایمان دارد و مرا تصدیق کرده است باید علی بن ابیطالب را به ولایت برگزیند که ولایت او ولایت من و  ولایت الله  است.(گزیدۀ کنز العمال ـ ج 5 ـ ص 22 . به نقل از کتاب نهج الحق و کشف الصدق ـ ص 231 ـ ترجمۀ کهنسال)

سرسپاری به ولایت الله و آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ تضمین کنندۀ سعادتی جاودانه برای انسان هست. در حال حاضر سزاوار است تحت رهنمودهای سُکّان دار انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای قدم برداشته تا توانایی کسبِ صلابتِ بیشتر برای نشر معارف الهی و ولایی حاصل شود. امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در نامۀ 33 نهج البلاغه خطاب به فرماندار وقت مکه (سال 39 هجری) می نویسند: در ادارۀ امور خود هوشیارانه و سرسختانه استوار باش. نصیحت کننده ای عاقل، پیرو حکومت و فرمانبردارِ امام خویش باش. طبق این اندرز آسمانی پسندیده هست از انقلاب اسلامی که نماد کوچکی از حکومت أئمۀ اطهار ـ علیهم السلام ـ هست پیروی کرده و برای اقتدار و پایداری این نظام مقدس از هیچ عملی دریغ نشود.

أللهم الرزقنا توفیق الطاعة و ترک المعصیة          

غنچه ها رنگ و لعاب دیگری داشتند. آن روز خندان تر از روزهای دیگر شکوفا می شدند. همه شان فرا رسیدن روز های بهتری زا به یکدیگر نوید می دادند. از آن روز به بعد فقط آسمان خورشید نبود که بر آنها می تابید بلکه وجود خورشید عالمتاب، حضرت ختمی مرتبت نیز بر یکایک آنها پرتو افکنی می کرد. نور افشانیِ خورشید عالمتاب که جلوه ای از عظمت و نور حق تعالی بود موجب به ارمغان  آمدن سُرور و شادی در قلب ساکنان زمین و خوشحالی دوچندان در وجود آسمانیان شد. چرا که با متولد شدن حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ  رحمت واسعۀ خداوند عینیت پیدا کرده بود.

ایام سپری می شد و رحمت حق نمایان تر. در میان قوم مشرک افراد پاکدل هم زندگی می کردند که به حکم آیۀ قرآن که می فرماید الطیّبُ لِطَّیّباتِ و الخَبیثُ لِلخَبیثاتِ می بایست گِرد هم جمع می شدند و تشکیل خانواده می دادند. کسی که افتخار ازدواج با جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ را کسب کرد حضرت ام المؤمنین بانو مخدره خدیجۀ کبری ـ سلام الله علیها ـ بود. از این دو بزرگوار سلاله ای پاک که علاوه بر حبیبة الله بودن مظهر عصمت الهی نیز محسوب می شد پا به عرصۀ وجود گذاشت. آری؛حضرت ام الآئمه بانو مخدره فاطمۀ زهرا ـ سلام الله علیها ـ عالم امکان را نورانی کرد.

آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ یکی پس از دیگری در سالهای مختلف به دنیا آمده و جلوه ای از رحمت الهی را نمایان می کردند تا اینکه رئیس مذهب تشیع حضرت صادق آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز سالها بعد در روز تولدحضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به دنیا آمد. با اندکی تفکر باید به این موضوع پی ببریم که همزمان شدن تولد صادق آل محمد و جد بزرگوارش ـ صلی الله علیه و آله ـ در یک روز بدون دلیل نبوده و نیست. شاید دلیل این تقارن آن است که اسلامی اسلامِ ناب محمدی به حساب می آید که از گوهر های نبوی و حکمت های علوی سرچشمه گرفته باشد. حال سوال این است که آیا فقهی جز فقه پویایی که امام صادق ـ علیه السلام ـ آن را تدریس می کرد و نشر می داد حامل چنین علم های الهی هست؟ مسلماً روشی نمایانگر اسلام ناب هست که ائمۀ معصومین ـ علیهم السلام ـ الگوهای آن باشند. این نشان دهندۀ این است که تنها ایشان بودند که بعد از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به سیرۀ او عمل کرده و اسلام راستین را به عالم عرضه کردند. بنابراین سزاوار است داعیه داران عمل به سیرۀ رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ با ایمان به حقانیت او  و اهل بیت مطهرش برای رهبری جامعه بشریت، خود را به معنای واقعی کلمه مشمول رحمت عالم گیر رحمةً لِلعالمین کنند.

در حال حاضر ایام الله دهۀ فجر را به پایان می رسانیم. ایامی که در سالهای قبل، انقلاب اسلامی از بذر های به جا مانده از بعثت، غدیر و عاشورا به عمل آمد و مثل باغی پر از گل و سبزه های سر به فلک کشیده شد. باغی که مطمئناً انوار الهیِ خورشید عالمتاب،حضرت ختمی مرتبت بر آن می تابد. باغی که باغبان اولیۀ آن امام خمینی کبیر ـ ره ـ غنچه های آن را با زحمت زیاد نگهداری کرد تا اینکه به دست باغبان کنونی آن حضرت آیة الله العظمی الإمام خامنه ای ـ حفظه الله ـ  رسید و موجب شد غنچه ها یکی پس از دیگری در عرصه های مختلف به بار نشسته و برای این انقلاب ثمر دهند. این یعنی استقلالی برخاسته از اسلام. این یعنی تولد دوبارۀ فقه پویای جعفری در پرتوی اسلام ناب و اصیل محمدی.

و آخِرُ دِعوانَا الحَمدُلله رَبّ العالمین