شورِ شیرین

پرچمِ ایمان

پیامبر رحمت روزی در جمع اصحابش فرمود: " خدای حکیـم پسر عمویم علی را پرچمی قرار داده میان ایمان و نفاق، هرکس او را دوست داشته باشد مؤمن است. خدای حکیـم برادرم علی را جانشیـن من و راهِ هدایت قرار داده؛ او دربردارنده‌ی سِـرّ من بوده و گنجینه‌ی علمم است و جانشینـم در اهل و امت من. هرکس از امتم به او ظلم کند در پیـشگاهِ خدا شکایتش می‌کنم.1


مناسبت نوشت

صفحات این چند روز تاریخ لاله گون است! هم به نام لاله است و هم به رنگ لاله. لاله‌ای نشکفته ولی در خون خفته. هنوز غم پدر قلب دختر را می‌آزارد. نمی‌فهمم؛ و نخواهم فهمید داغ غربتِ آسمانی‌ترین خانواده را. نمی‌دانم چه شد! شیطان صفتی گفت: " خانه و اهل خانه را به آتش می‌کشم حتی اگر دختر پیامبر در آن باشد".2  داغِ دل بُـغضی می‌آفریند که اگر درکش کنیم باید خونابه از چشم بریزیم. عظمت مصیبت از سخن امام صادق ـ علیه السلام ـ فهمیـده می شود که فرمود: "نخستین کسانی که موردشان حکم می‌شود حضرت محسن بن علی بن ابی‌طالب و قاتل اوست"3



1 ـ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، اثر جناب عماد الدین طبری ـ ره ـ ، ص 103 و 104. (با اندکی تصرف و حالتی داستان گونه)

2 ـ اسرار آل محمد ، اثر گرانسنگ جناب سلیم بن قیس هلالی ، حدیث4 ، ص 226.

ـ ترجمه‌ی کامل الزیارات، باب 108 ، زیارات نادر و کمیاب، حدیث 11، ص 727. 

به نیکی ها امر کن و خودت هم نیکو کار باش، با دست و زبانت بدی ها را انکار کن و سعی کن از بدکاران دور باشی. آن گونه که شایسته است در راه خدا تلاش کن و هرگز سرزنش ملامت کنندگان تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. هر جا که باشد برای حق و حقیقت در مشکلات فرو برو. معرفتت را در دین افزایش بده و آن را به کمال برسان. خودت را برای استقامت در برابر مشکلات عادت بده که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است.

در تمام کارها خود را به خدایت بـسپار که به پناهگاهِ مطمئن و نیرومندی رسیده ای. زیاد از خدا خیر و نیکی بـخواه و وقتی دعا می کنی او را با اخلاص یاد کن ؛ چرا که بخششِ نعمت و محروم کردن از آن به دست اوست. 1

 

مناسبت نوشت

 نـهم دی‌ماه روز فریاد "هیهات من الذله" سرسپـارانِ انقلاب است. روز کور کردن چشم دشمن و اثبات حقانیت است؛ روز تمدیدِ پیمان ازلی و لبیک گفتنِ دوباره به ندای "هل من ناصر" امام حسین ـ علیه السلام ـ است. روز نهم دی روز خیل عظیـم انقلابیـون است.



ـ ترجمه نامه 31 نهج البلاغه ـ قسمت سوم ـ (با کمی تـصرف) 


بازنـشر در:  حرفِ تو   توبنـویس    مفید نیـوز 

پسرم! همانا تو را به ترس از خدا سفارش می کنم که پیوسته در فرمان او باشی و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریـسمان  او چنگ زنـی؛ چه وسیله ای مطمئن تر از رابطه تو با خداست، اگر سر رشته ی این ارتباط را در دست گیری ؟!

دلت را با پذیرفتن نصیحتِ نیکو زنده کن، با بی اعتنائـی به حرام هوای نفس را بمیـران، جان را با یقین نیرومند کن و با نور حکمت به آن نورانیت بـبخش. دلت را با یاد مرگ آرام کن و به نابودی از او اعتراف بگـیر و همچنین با بررسی تحولات دنـیا به او آگاهی بـبخش؛ از دگرگونـی های روزگار و زشتی های گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را به او عرضه کن و آنچه بر سر پیشینـیان آمده است به یادش بیـاور.


در دیار و آثارِ ویرانِ کسانی که پیش از تو رفتـه اند گردش کرده و اندیشه کن که آنـها چه کردند؟! از کجا کوچ کرده و در کـجا فرود آمدند؟! از جمع دوستـان جدا و به دیار غربت سفر کردند. جایـگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنـیا نـفروش و آنچه نمی دانـی نـگو. آنچه بر تو لازم نیست به زبان نیاور و در راهی که از گمراهی اش می ترسی  قدم نـگذار؛ چرا که خودداری به هنـگام سرگردانی و گمراهی بهتـر از سقوط در تباهـی هاست.1


مناسبت نوشت

ـ هشتـم شوال فقط سالروز تخریب حرم ائمه غریب بقیـع نیست؛ علاوه بر آن یادآور حمله به خانه ای است که حرمِ ملائـکه برای نزول و صعود بود. خانه ای که عصمت ِ اهل آن خانه بر عالمیان هویدا بود. خانه ای که سزاوار طواف بود؛ به خاطر وجود فاطمه و فرزندانش در آنـجا.

ـ آزاده ها اسیر نبـودند که با آزادی از اسارت به آنـها بگوینـد آزاده؛ آزاد از اسارت هوای نفس بودند که آزاده نام گرفتنـد. هنوز می شود آزاده شد، برای آزاده شدن باید از مملکت نفس خبیث گریزان بود.


بازنــشر در :   بــچه های قلم  ـ  تو بنــویس  ـ  مفــید نیــوز  ـ   فرهنـگ نیــوز  ـ   حرف تــو  ـ


1 ـ ترجمه نامه 31 نهج البلاغـه ـ قسمت دوم. (با کمی تصرف)

چشم به راهش از کوچه‌ی ایام بودیم که خودش را نشان دهد. آمدنش را با شوق به یکدیـگر نوید می‌دادیم. آمد؛ مهمانـمان شد، تا یادم نرفته در گوشی بـگویم که در اصل ما مهمان او هستیِم. آمد تا سفره‌ی دلمان را سرشار از معرفت کند؛ آمد تا برکت را به وجود ناقابل‌مان ارزانی کند. حالا ما هستیـم و این رمضان المبارکـی که از لحظه‌های آغاز تا دقایق پایانی‌اش برکت است و برکت .

 صحیفه مبارکه سجادیه را ورق زدم تا راز و نیـاز امام سـجاد ـ علیه السلام ـ را درباره رمضان المبارک بدانـم. " سپاس مخصوص خداوندی است که ... ما را در راه احسانش پیش بـُرد تا به لطف او به سوی رضوانش حرکت کنیـم. ستایش مخصوص خداوندی است که یکی از راه‌های رضوانش را ماه خودش، ماه رمضان قرار داد." تا خدا لطفش را عرضه نـکند هیچ کس رضوانش را درک نمی‌کند؛ هر قدر هم که بـخواهد خم و راست شود.!

رضایت الهی چیست که خدا از بهشت برین و نعمت‌های تمام نـشدنی‌اش و از جاودانگی افراد مؤمن در آن ارزش بیشتری برایش قائل است و می‌فرماید:" و رضوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر "؛ حال آنـکه از رضوان الهی به پیروزی بزرگ یاد می‌شود.2 اولین قدم برای به دست آوردن رضایت خدا طلب آمرزش از اوست. تا گناه و معصیت جزء امور روزانه‌ی انسان باشد چشم انداز آینده‌اش خواری و مذلت است. گناه جنایتـی است که درون آدمی را به گونه‌ای می‌میراند که فهم حقایق الهی و ولائی برایش ناممکن می‌شود3 و پیروزی در کارها را به شکست تبدیل می‌کند. به فرموده‌ی امام علی ـ علیه السلام ـ تنـها راه رستگاری تـقوا است؛4 چه در دنیا و چه در آخرت. 


مناجات نوشت:

" ألحمدُلله آلذی یـَحلُمُ عَنـّی حَتـّی کأنـّی لا ذَنبَ لی فَـرَبـّی أحمَـدُ شَیءٍ عِنـدی و أحَـقُّ بـِحَمدی "

سپاس خداوندی را که در برابر گناهانم به گونه‌ای صبر ورزید که گوئـی هیچ گنـاهی ندارم، پس خدای من ستوده‌ترین چیز نزد من بوده و سزاوارترین است به حمد و ثنایم.

فرازی از دعای أبوحمزة ثمالی


1 ـ صحیفه مبارکه سجادیه ، دعای چهل و چهارم، بند 2 و 3.

2 ـ خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى در بهشت‌هاى جاودان نصیب آنها ساخته و خشنودى و رضاى خدا از همه این‌ها برتر است و پیروزى بزرگ، همین است. ( سوره مبارکه توبة ـ آیه 72 )

3 ـ خدایا، گناهان مرا لباس مذلت و خواری پوشانده و دوری از تو عجز بر تنم انداخته و جنایت بزرگ مرا دل‌مرده ساخته.

( مناجات التائبـین ، مناجات خمس‌عشرة )

4 ـ کسی که جامه‌ی تقوا بر قلبش بپوشاند کارهای نیکوی او آشکار شود و در کارش پیروز گردد. (نهج البلاغه ـ خطبه132)


بازنــشر در :    تو بنـــویس    مفیــد نیـوز      حرف ِ تــو       



عشق ِ پاک

معنای ظاهری‌اش را متوجه می‌شوم اما مفهومش برایم مجهول است؛ نه تنها برای من بلکه برای کسانی که مثل من از عشق و دل سپردن بوئی نبرده‌اند. بعضی وقت‌ها ذهنـم را درگیر می‌کند. یادم است آن را در کتابی خواندم که احوال زندگی یک عارف را شرح می‌داد و جمله‌های عرفانی زیادی در آن نوشته شده بود؛ میان آنها جمله‌ی " عاشق اگر رنگی از معشوق نـگیرد در عشق ِخود صادق نیست" مرا به فکر واداشت.

با کمی مطالعه‌ی تاریخی و مستند فهمیده می‌شود که تنها چهارده معصوم و کسانی که مستقیماً به آنها منسوب‌اند، عاشقان واقعی خدا هستند که در عشق ِ خود صادق‌اند . نمونه‌ی بارزش حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ است که وقتی در محراب عبادتش با خدای خود راز و نیاز می‌کرد نور ِ وجودی‌اش بر آسمان‌ها و اهلش آشکار می‌شد.1 بدون شک پدید آمدن این صحنه‌ی روح بخش، نتیجه‌ی نزدیکی و الفت حضرت زهرا ـ سلام علیها ـ با خدایش است که عقل ما برای درک این حقیقت ناقص است و فهم ما قاصر. این نشان دهنده‌ی کمال حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در معرفت الهی است که سینه به سینه به فرزندانش منتقل شد و تا حدی در آنها به کمال رسید که صفات خداوندی در وجودشان حلول کرد. این حقیقت از زبان امام هادی ـ علیه السلام ـ شنیدنی‌ است؛ آنـگاه که در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید:" السلام علی محالِّ معرفةِ الله و مساکنِ برکةِ الله و ...".2 این یعنی رنگ معشوق به خود گرفتن، یعنی مجذوب شدن در ذات الهی، یعنی قلب‌هایی که عشق پاک در آنها موج می‌زند؛ آن هم به گونه‌ای که معشوق از عاشقانش شناخته می‌شود.


مناسبت نوشت

شور و شعور سیاسی

 این روزها که از انتخابات ریاست جمهوری حرف به میان می‌آید؛ نظرهای گوناگونی شنیده می‌شود. اختلاف نظرهای این‌چنینی طبیعی بوده و حاکی از این است که مردم برای آینده‌ی خود و کشورشان مثل گذشته در صحنه‌اند. نکته قابل توجه، شعور سیاسی است که باید با شور سیاسی پا به پای هم پیش روند؛ خلق این حماسه نیازمند آگاهی دقیق از ملاک‌ها و معیارهای شاخص می‌باشد که توسط حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای ـ حفظه الله ـ برایمان تبیین شده است. وظیفه‌ی ما در خلق این حماسه علاوه بر حضور، انتخابی برخاسته از بصیرت است که هم آینده ساز بوده و هم بیانگر  پایبندی‌مان به آرمان‌های انقلاب و امام راحل ـ رحمه الله ـ می‌باشد.



1 ـ از امام صادق سوال شد چرا حضرت فاطمه ـ س ـ زهرا نام گرفت: حضرت فرمودند : " چون وقتی در محرابش برای عبادت می‌ایستاد نورش به اهل آسمان‌ها می‌تابیـد." (بحار الانوار ـ ج 43 ـ ص 12)

2 ـ ( سلام بر شما که مبدأ و محل خداشناسی و مسکن برکت الهی هستید)


بازنـشر در :  مفید نیـوز    تو بنـویس    نقل ِ قول   حرف ِ تو   

مادرِ شهیـد

از خانواده‌ی با اصل و نسبی بود. عقیل که علم انساب می‌دانست او را برای همسری به امام علی معرفی کرد. سعادت بزرگی نصیبش شده بود؛ قرار بود همسر امام زمانش شود و برای خدمت کردن به فرزندان ولایت به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پا بگذارد. پدرش حزام بن خالد به امام علی گفت: " ما افتخار می‌کنیم که دخترمان کنیـز شما می‌شود"1 فاطمه بنت حزام که بعدها ام‌البنین صدایش می‌کردند به ازدواج امام علی درآمد.

خواب دیده بود که یک ماه و سه ستاره از آسمان به دامنش آمدند. علاوه بر خودش که کنیز خانه ی علی بود، پسرهایش هم غلام حلقه به گوش و فدایی فرزندان فاطمه شدند. آنـقدر والامقام بود که از دامن او چهار پسر پا به عرصه‌ی وجود گذاشت که یکی از آنها عباس بود. پسری که در بصیرت و تبعیّت از امام زمانش حتی یک لحظه هم دریغ نکرد و سپر بلای امام حسین شد.

به او خبر رسید که پسرهایت در کربلا همراه امام حسین شهید شدند. ام‌البنین گفت:" فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان است به فدای اباعبدالله الحسین شود".2 حالا او شده بود مادر شهید. ام‌البنین مثل حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ، هم مادرِ شهید بود و هم مادری که شهید شد؛ با این تفاوت که شهادتش مثل حضرت زهرا در معرکه نبود، بلکه از شدت محبت و ارادت به پیامبر و اهل بیتش به مرگ شهادت از این دنیا رخت بر بست.3

معاصر نوشت:

مادرانی بوده و هستند که هم مادر شهید محسوب می‌شوند و هم به خاطر دوست داشتنِ پیامبر و اهل بیتش به عنوان "مادری که شهید شد" از آنها یاد می‌شود. مادرانی که وقتی شنیدند امام خمینی کبیر ـ ره ـ از آنها می‌خواهد برای میهن اسلامی و دین خود از هیچ کاری کم نگذارند؛ پسرهایشان را بدون هیچ چشم داشتی فدای دین کردند.



1 ـ گلچینی از بوستان زندگانی ابالفضل العباس، ص 77، م.ع.عطایی.

2 ـ تنقیح المقال، ج3، ص 70، به نقل از کتاب تقویم شیعه.

3 ـ قال النَّبِیِّ ـ صلی الله علیه و آله ـ : مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیدا ـ کسی که با (بر) محبت آل محمد بمیرد به مرگ شهادت مرده است. (بحارالانوار، ج23، ص 233.)


بازنــشر در :   مفیــد نیوز          

همین که سلام و احوالپرسی‌اش تمام شد امام به او گفت: مرحبا به تو که از دوستانِ حقیقیِ ما هستی. با اینکه از نزدیکانِ حضرت به حساب می‌آمد و از ایمان راسخی برخوردار بود بازهم تصمیـم گرفت اعتقادش را برای مولایش بازگو کند تا به حقانیتِ راهی که انتخاب کرده بیشتـر پی ببـرد و ثابت قدم‌تر باشد.

به امام هادی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: «ای پسر رسول خدا! می‌خواهم دین و اعتقادِ خود را به شما عرضه کنم تا اگر صحیـح است آن را ادامه دهم و با رستـگاری لقای خدا را درک کنم».

عبدالعظیـم حسنی گفت: «اعتقاد دارم که خدا یکی‌ست و مانندی ندارد؛ آفریننده‌ی اجسام و نقش‌ها است. پروردگارِ همه چیز، مالک و تثبیت کننده‌ی آنها است. محمد بنده، فرستاده و آخرین پیامبران او است که بعد از او تا روز قیامت پیامبری نیست؛ شریعت و احکامش خاتم شریعت‌ها و احکام است به گونه‌ای که تا روز قیامت شریعتِ دیـگری غیر از آن نیست».1

أبالقاسم بعد از اقرار به توحید و نبوت اعتقادش را در مورد امامت بازگو کرد؛ گفت: «کارگزار و رهبرِ امت بعد از پیامبر حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب ـ علیه السلام ـ است». بعد از آنکه سلسله‌ی ائـمه را از روی ایمان و اعتقاد نام برد و به امام هادی ـ علیه السلام ـ رسید؛ امام به او گفت: «بعد از من فرزندم حسن، و بعد از او جانشین و فرزندش امام هستند. سبطِ من از نظرها پنهان می‌شود که حتی به خاطر شرایط زمان بردنِ نامش جایز نیست. بعد از آنکه جور و ظلم سراسر زمین را فراگرفته، با قیامِ خود عدل الهی را در گستره‌ی زمین پـُر می‌کند».

عبدالعظیم حسنی به فرموده‌های امام هادی ـ علیه السلام ـ اقرار کرد و در ادامه گفت: «شهات می‌دهم هرکس با آل الله ـ علیهم السلام ـ دوست باشد، با خدا دوست است و هر کس با آنها دشمن باشد دشمنِ خدا است. فرمانبـری از آنها اطاعت از خدا بوده و سرپیچی از دستوراتشان معصیتِ خدا است».2 او همچنین شهادت داد که معراج، سوال در قبر و بهشت و جهنم حقیقت دارد. در حالی که ایمانِ راسخ داشت، به زنده شدنِ مردگان بعد از مرگ، صراط، میزان و قیامت که در آینده رخ می‌دهد بار دیگر اقرار کرد.

عبدالعظیم حسنی شهادت داد که بعد از ولایت که اساسی‌ترین بنیانِ دین است نماز، روزه، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از فریضه‌های تعیین شده از سوی خدا است.

امام با لحنی که حاکی از رضایت نسبت به اعتقادات عبدالعظیم حسنی بود فرمود: «ای ابالقاسم! به خدا قسم این همان دینِ خدا است که آن را برای بندگانش پسندیده و به آن راضی است؛ به اعتقادت پایدار باش».3


مناسبت نوشت:

به نتیجه رسیدن هر عملی مستلزم وجود شرایط مطلوب است. انقلاب اسلامی با وجود هجمه‌های شیطانی دشمنان مختلف از شرایط مطلوب برای تبلیغ معارف الهی و ولائـی به شمار می‌رود. اگرچه یک روز از سال را روز "جمهوری اسلامی" نامگذاری می‌کنند اما در حقیقت همه‌ی روزهای سال، روز مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی به حساب می‌آید. علت پیشرفت نظام انقلاب اسلامی پیروی از حقایق قرآن کریم و معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بوده است.



 

1 ـ تأئیـد کننده این اعتقاد که شریعت و احکام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ خاتم شریعت‌ها است حدیث جناب زُراره از امام صادق ـ علیه السلام ـ است که فرموده‌اند: حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجِی‏ءُ غَیْرُه . ( حکمی که پیامبر آن را حلال اعلام کرده تا روز قیامت حلال است و حکمی که آنرا حرام شمرده تا روز قیامت حرام است؛ غیر از این نیست و غیر از این نمی آید. ـ ابلاغ نمی‌شود ـ) (کافی ، ج 1 ، ص 58 ، باب بدعت‌ها و قیاس‌ها)

2 ـ اشاره به متن صریح زیارت جامعه کبیره که از امام هادی ـ علیه السلام ـ صادر شده و چنین آمده: من أحبـکم فقد أحب الله و من أبغضـکم فقد أبغض الله، مَن أطاعـکم فقد أطاع الله و من عصمـکم فقد عصیَ الله.

3 ـ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2 ، باب 37، ح 1. (با اندکی اختصار، تصرف و حالتی داستان‌گونه)


بازنــشر در:    عمار نامه    حرفِ تو     

زندگی کردن‌شان را که در کتاب‌ها می‌خوانم یا از بزرگتر‌ها می‌شنوم به صفای دل و صمیمیت‌شان غبطه می‌خورم. بعضی حرف‌هایشان هنوز بوی طراوت و تازگی می‌دهد. اگر کسی به نصیحت‌هایشان دقت کند انگار یک دوره درس اخلاق مختصری را گذرانده؛ آنقدر که معنا دار و حساب شده حرف می‌زدند.

خیلی می‌شنویم که می‌گویند: " با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌‌شود ". این یکی از نصیحت‌های قدیمی‌ها است که در قالب ضرب‌المثل در ادبیات روزانه‌ی ما به کار می‌رود. بیشترین کاربرد این ضرب‌المثل وقتی است که کسی از یک آرزو حرف می‌زند اما قدمی برای رسیدن به آرزویش بر‌نمی‌دارد و دست روی دست می‌گذارد تا آرزویش به او برسد، غافل از اینکه او باید با تلاش کردن به آرزویش برسد. با نگاه دقیق‌تری به ضرب‌المثل، حکایت کسی را از آن می‌فهمیم که از کار خیر دم می‌زند اما در میدان عمل بیکار نشسته. مثل عده‌ای از عرب‌ها که می‌گفتند: ما ایمان آوردیم؛ پیامبر به آنها می‌گفت: بگوئید اسلام آوردیم، چون هنوز ایمان وارد قلب‌های شما نشده است.1

ایمان چیست و چه ویژگی‌ای دارد که پیامبر صراحتاً اسلام را از آن جدا می‌داند؟! آیا مؤمن با مسلم یکی است؟! " اقرار کنـنده‌ی به دین خدا مسلِم؛ و عمل کننده‌ی به دستورالعمل‌های صادر شده از جانب خدا مؤمن است"؛2 این را صادق آل‌محمد فرمودند.

باید قبول کنیـم خیلی از ما به معنای واقعی کلمه مؤمن نیستیـم! مثل حلوا حلوا گفتنمان مؤمن بودنمان را جار می‌زنیم. مثل کسی که کامش به حلوا باز نـشده زندگی‌مان با ایمان حقیقی آمیخته نشده. ایمان حلوا و شیرینی زندگی است.

یکی از شیرینی‌های زندگی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را از صفات مؤمن می‌داند خُلق و خوی گشاده و سعه صدر است.3  خوش خُلقی علاوه بر اینکه نشانـگر یک باطن متین و آرام است؛ در جامعه هم برای هم‌اندیشی و جمع‌گرایی اثر دارد. در قرآن کریم آمده است که خداوند حکیم به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: اگر بدخُلق و سخت‌دل بودى حتما از دورت پراکنده می شدند.4




1 ـ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم (بادیه‏ نشینان گفتند: ما از ته دل ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده ‏اید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم، زیرا هنوز ایمان در دل‏ هاى شما وارد نشده است ) سوره مبارکه حجرات ـ آیه 14.

2 ـ مَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ  ( الکافی ج 2 ـ ص 38 ـ ح 4 )

3 ـ مِن صِفاتِ المؤمِن أن یَکونَ  ... أوسـَعُ النّاسِ صَدراً ... (بحارالأنوار ، ج 64 ـ باب 14، علامات المؤمن و صفاته ، ح 45)


4  ـ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ( سوره مبارکه آل عمران ـ آیه 159 )



بازنــشر در :    حرف تو     مفیـد نیـوز