شورِ شیرین

۱۱ مطلب با موضوع «پرتـوی رخــشان» ثبت شده است

به نیکی ها امر کن و خودت هم نیکو کار باش، با دست و زبانت بدی ها را انکار کن و سعی کن از بدکاران دور باشی. آن گونه که شایسته است در راه خدا تلاش کن و هرگز سرزنش ملامت کنندگان تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. هر جا که باشد برای حق و حقیقت در مشکلات فرو برو. معرفتت را در دین افزایش بده و آن را به کمال برسان. خودت را برای استقامت در برابر مشکلات عادت بده که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است.

در تمام کارها خود را به خدایت بـسپار که به پناهگاهِ مطمئن و نیرومندی رسیده ای. زیاد از خدا خیر و نیکی بـخواه و وقتی دعا می کنی او را با اخلاص یاد کن ؛ چرا که بخششِ نعمت و محروم کردن از آن به دست اوست. 1

 

مناسبت نوشت

 نـهم دی‌ماه روز فریاد "هیهات من الذله" سرسپـارانِ انقلاب است. روز کور کردن چشم دشمن و اثبات حقانیت است؛ روز تمدیدِ پیمان ازلی و لبیک گفتنِ دوباره به ندای "هل من ناصر" امام حسین ـ علیه السلام ـ است. روز نهم دی روز خیل عظیـم انقلابیـون است.



ـ ترجمه نامه 31 نهج البلاغه ـ قسمت سوم ـ (با کمی تـصرف) 


بازنـشر در:  حرفِ تو   توبنـویس    مفید نیـوز 

چشم به راهش از کوچه‌ی ایام بودیم که خودش را نشان دهد. آمدنش را با شوق به یکدیـگر نوید می‌دادیم. آمد؛ مهمانـمان شد، تا یادم نرفته در گوشی بـگویم که در اصل ما مهمان او هستیِم. آمد تا سفره‌ی دلمان را سرشار از معرفت کند؛ آمد تا برکت را به وجود ناقابل‌مان ارزانی کند. حالا ما هستیـم و این رمضان المبارکـی که از لحظه‌های آغاز تا دقایق پایانی‌اش برکت است و برکت .

 صحیفه مبارکه سجادیه را ورق زدم تا راز و نیـاز امام سـجاد ـ علیه السلام ـ را درباره رمضان المبارک بدانـم. " سپاس مخصوص خداوندی است که ... ما را در راه احسانش پیش بـُرد تا به لطف او به سوی رضوانش حرکت کنیـم. ستایش مخصوص خداوندی است که یکی از راه‌های رضوانش را ماه خودش، ماه رمضان قرار داد." تا خدا لطفش را عرضه نـکند هیچ کس رضوانش را درک نمی‌کند؛ هر قدر هم که بـخواهد خم و راست شود.!

رضایت الهی چیست که خدا از بهشت برین و نعمت‌های تمام نـشدنی‌اش و از جاودانگی افراد مؤمن در آن ارزش بیشتری برایش قائل است و می‌فرماید:" و رضوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر "؛ حال آنـکه از رضوان الهی به پیروزی بزرگ یاد می‌شود.2 اولین قدم برای به دست آوردن رضایت خدا طلب آمرزش از اوست. تا گناه و معصیت جزء امور روزانه‌ی انسان باشد چشم انداز آینده‌اش خواری و مذلت است. گناه جنایتـی است که درون آدمی را به گونه‌ای می‌میراند که فهم حقایق الهی و ولائی برایش ناممکن می‌شود3 و پیروزی در کارها را به شکست تبدیل می‌کند. به فرموده‌ی امام علی ـ علیه السلام ـ تنـها راه رستگاری تـقوا است؛4 چه در دنیا و چه در آخرت. 


مناجات نوشت:

" ألحمدُلله آلذی یـَحلُمُ عَنـّی حَتـّی کأنـّی لا ذَنبَ لی فَـرَبـّی أحمَـدُ شَیءٍ عِنـدی و أحَـقُّ بـِحَمدی "

سپاس خداوندی را که در برابر گناهانم به گونه‌ای صبر ورزید که گوئـی هیچ گنـاهی ندارم، پس خدای من ستوده‌ترین چیز نزد من بوده و سزاوارترین است به حمد و ثنایم.

فرازی از دعای أبوحمزة ثمالی


1 ـ صحیفه مبارکه سجادیه ، دعای چهل و چهارم، بند 2 و 3.

2 ـ خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى در بهشت‌هاى جاودان نصیب آنها ساخته و خشنودى و رضاى خدا از همه این‌ها برتر است و پیروزى بزرگ، همین است. ( سوره مبارکه توبة ـ آیه 72 )

3 ـ خدایا، گناهان مرا لباس مذلت و خواری پوشانده و دوری از تو عجز بر تنم انداخته و جنایت بزرگ مرا دل‌مرده ساخته.

( مناجات التائبـین ، مناجات خمس‌عشرة )

4 ـ کسی که جامه‌ی تقوا بر قلبش بپوشاند کارهای نیکوی او آشکار شود و در کارش پیروز گردد. (نهج البلاغه ـ خطبه132)


بازنــشر در :    تو بنـــویس    مفیــد نیـوز      حرف ِ تــو       



همین که سلام و احوالپرسی‌اش تمام شد امام به او گفت: مرحبا به تو که از دوستانِ حقیقیِ ما هستی. با اینکه از نزدیکانِ حضرت به حساب می‌آمد و از ایمان راسخی برخوردار بود بازهم تصمیـم گرفت اعتقادش را برای مولایش بازگو کند تا به حقانیتِ راهی که انتخاب کرده بیشتـر پی ببـرد و ثابت قدم‌تر باشد.

به امام هادی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: «ای پسر رسول خدا! می‌خواهم دین و اعتقادِ خود را به شما عرضه کنم تا اگر صحیـح است آن را ادامه دهم و با رستـگاری لقای خدا را درک کنم».

عبدالعظیـم حسنی گفت: «اعتقاد دارم که خدا یکی‌ست و مانندی ندارد؛ آفریننده‌ی اجسام و نقش‌ها است. پروردگارِ همه چیز، مالک و تثبیت کننده‌ی آنها است. محمد بنده، فرستاده و آخرین پیامبران او است که بعد از او تا روز قیامت پیامبری نیست؛ شریعت و احکامش خاتم شریعت‌ها و احکام است به گونه‌ای که تا روز قیامت شریعتِ دیـگری غیر از آن نیست».1

أبالقاسم بعد از اقرار به توحید و نبوت اعتقادش را در مورد امامت بازگو کرد؛ گفت: «کارگزار و رهبرِ امت بعد از پیامبر حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب ـ علیه السلام ـ است». بعد از آنکه سلسله‌ی ائـمه را از روی ایمان و اعتقاد نام برد و به امام هادی ـ علیه السلام ـ رسید؛ امام به او گفت: «بعد از من فرزندم حسن، و بعد از او جانشین و فرزندش امام هستند. سبطِ من از نظرها پنهان می‌شود که حتی به خاطر شرایط زمان بردنِ نامش جایز نیست. بعد از آنکه جور و ظلم سراسر زمین را فراگرفته، با قیامِ خود عدل الهی را در گستره‌ی زمین پـُر می‌کند».

عبدالعظیم حسنی به فرموده‌های امام هادی ـ علیه السلام ـ اقرار کرد و در ادامه گفت: «شهات می‌دهم هرکس با آل الله ـ علیهم السلام ـ دوست باشد، با خدا دوست است و هر کس با آنها دشمن باشد دشمنِ خدا است. فرمانبـری از آنها اطاعت از خدا بوده و سرپیچی از دستوراتشان معصیتِ خدا است».2 او همچنین شهادت داد که معراج، سوال در قبر و بهشت و جهنم حقیقت دارد. در حالی که ایمانِ راسخ داشت، به زنده شدنِ مردگان بعد از مرگ، صراط، میزان و قیامت که در آینده رخ می‌دهد بار دیگر اقرار کرد.

عبدالعظیم حسنی شهادت داد که بعد از ولایت که اساسی‌ترین بنیانِ دین است نماز، روزه، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از فریضه‌های تعیین شده از سوی خدا است.

امام با لحنی که حاکی از رضایت نسبت به اعتقادات عبدالعظیم حسنی بود فرمود: «ای ابالقاسم! به خدا قسم این همان دینِ خدا است که آن را برای بندگانش پسندیده و به آن راضی است؛ به اعتقادت پایدار باش».3


مناسبت نوشت:

به نتیجه رسیدن هر عملی مستلزم وجود شرایط مطلوب است. انقلاب اسلامی با وجود هجمه‌های شیطانی دشمنان مختلف از شرایط مطلوب برای تبلیغ معارف الهی و ولائـی به شمار می‌رود. اگرچه یک روز از سال را روز "جمهوری اسلامی" نامگذاری می‌کنند اما در حقیقت همه‌ی روزهای سال، روز مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی به حساب می‌آید. علت پیشرفت نظام انقلاب اسلامی پیروی از حقایق قرآن کریم و معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بوده است.



 

1 ـ تأئیـد کننده این اعتقاد که شریعت و احکام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ خاتم شریعت‌ها است حدیث جناب زُراره از امام صادق ـ علیه السلام ـ است که فرموده‌اند: حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجِی‏ءُ غَیْرُه . ( حکمی که پیامبر آن را حلال اعلام کرده تا روز قیامت حلال است و حکمی که آنرا حرام شمرده تا روز قیامت حرام است؛ غیر از این نیست و غیر از این نمی آید. ـ ابلاغ نمی‌شود ـ) (کافی ، ج 1 ، ص 58 ، باب بدعت‌ها و قیاس‌ها)

2 ـ اشاره به متن صریح زیارت جامعه کبیره که از امام هادی ـ علیه السلام ـ صادر شده و چنین آمده: من أحبـکم فقد أحب الله و من أبغضـکم فقد أبغض الله، مَن أطاعـکم فقد أطاع الله و من عصمـکم فقد عصیَ الله.

3 ـ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2 ، باب 37، ح 1. (با اندکی اختصار، تصرف و حالتی داستان‌گونه)


بازنــشر در:    عمار نامه    حرفِ تو     

زندگی کردن‌شان را که در کتاب‌ها می‌خوانم یا از بزرگتر‌ها می‌شنوم به صفای دل و صمیمیت‌شان غبطه می‌خورم. بعضی حرف‌هایشان هنوز بوی طراوت و تازگی می‌دهد. اگر کسی به نصیحت‌هایشان دقت کند انگار یک دوره درس اخلاق مختصری را گذرانده؛ آنقدر که معنا دار و حساب شده حرف می‌زدند.

خیلی می‌شنویم که می‌گویند: " با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌‌شود ". این یکی از نصیحت‌های قدیمی‌ها است که در قالب ضرب‌المثل در ادبیات روزانه‌ی ما به کار می‌رود. بیشترین کاربرد این ضرب‌المثل وقتی است که کسی از یک آرزو حرف می‌زند اما قدمی برای رسیدن به آرزویش بر‌نمی‌دارد و دست روی دست می‌گذارد تا آرزویش به او برسد، غافل از اینکه او باید با تلاش کردن به آرزویش برسد. با نگاه دقیق‌تری به ضرب‌المثل، حکایت کسی را از آن می‌فهمیم که از کار خیر دم می‌زند اما در میدان عمل بیکار نشسته. مثل عده‌ای از عرب‌ها که می‌گفتند: ما ایمان آوردیم؛ پیامبر به آنها می‌گفت: بگوئید اسلام آوردیم، چون هنوز ایمان وارد قلب‌های شما نشده است.1

ایمان چیست و چه ویژگی‌ای دارد که پیامبر صراحتاً اسلام را از آن جدا می‌داند؟! آیا مؤمن با مسلم یکی است؟! " اقرار کنـنده‌ی به دین خدا مسلِم؛ و عمل کننده‌ی به دستورالعمل‌های صادر شده از جانب خدا مؤمن است"؛2 این را صادق آل‌محمد فرمودند.

باید قبول کنیـم خیلی از ما به معنای واقعی کلمه مؤمن نیستیـم! مثل حلوا حلوا گفتنمان مؤمن بودنمان را جار می‌زنیم. مثل کسی که کامش به حلوا باز نـشده زندگی‌مان با ایمان حقیقی آمیخته نشده. ایمان حلوا و شیرینی زندگی است.

یکی از شیرینی‌های زندگی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را از صفات مؤمن می‌داند خُلق و خوی گشاده و سعه صدر است.3  خوش خُلقی علاوه بر اینکه نشانـگر یک باطن متین و آرام است؛ در جامعه هم برای هم‌اندیشی و جمع‌گرایی اثر دارد. در قرآن کریم آمده است که خداوند حکیم به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: اگر بدخُلق و سخت‌دل بودى حتما از دورت پراکنده می شدند.4




1 ـ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم (بادیه‏ نشینان گفتند: ما از ته دل ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده ‏اید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم، زیرا هنوز ایمان در دل‏ هاى شما وارد نشده است ) سوره مبارکه حجرات ـ آیه 14.

2 ـ مَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ  ( الکافی ج 2 ـ ص 38 ـ ح 4 )

3 ـ مِن صِفاتِ المؤمِن أن یَکونَ  ... أوسـَعُ النّاسِ صَدراً ... (بحارالأنوار ، ج 64 ـ باب 14، علامات المؤمن و صفاته ، ح 45)


4  ـ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ( سوره مبارکه آل عمران ـ آیه 159 )



بازنــشر در :    حرف تو     مفیـد نیـوز   

هـنوز که هنـوز است بعضی از صـحنه‌های زیارت آخـرم در ذهنـم هست. می‌رفتـم رواق دارالحجـة. پاتوقم برای درد دل کردن با مـحبوبم شده بود آنـجا. این کار روزم بود؛ شب‌ها هم گوشه‌ای از صحن جامع رضـوی با بـچه‌ها هیأت برپا می‌کردیـم. عاشق شب‌‌نشینـی در صحن انقلاب بودم. شب‌ها بعد از هیأت می‌رفتـم آنـجا. خاصیت منـحصر به فرد صحن انقلاب این است که هم رو به قبله‌ی دین بودم و هم رو به قبله‌ی دل.

 وقتی پای حرف‌های کسی می‌نشیـنم که بیست و نـهم ماه صفر مشهد بوده، با هر کلمه‌ای که از حال و هوای حرم می‌گوید یک قدم با پای دل به مضـجع شریف نزدیک‌تر می‌شوم. اما مـُدام می‌گویـم "شنیـدن کـِی بـُود مانند دیدن". بیست و نـهم ماه صفر امسال هم شنیـده‌هایم از حال و هوای حرم امام رضا ـ علیه السلام ـ دیدنی نـشد؛ اما هر کـجا باشـم با افتـخار می‌گویـم:

مـن بنـــده‌ی دربارِ رضـا مـی‌باشم           بردرگــه آن شـاه، گـدا مـی‌باشـم

مولا و ولی‌نعمت من حضرت اوست            مِسکیـنم و محتاج عطا می‌باشم 1

بـعضی وقت‌ها به مصداق‌های بیشتـری برای ضرب المثلِ "شنیـدن کِـی بـُود ماننـد دیدن" پی می‌برم. اگر دقت کرده باشیـد این ضرب المثل را زمانی به کار می‌برند که از یک مـکان زیارتی یا تفریـحی تـعریف می‌کنند یا جزئـیات یک واقعه را توضیـح می‌دهنـد.

به نـظر من این ضرب المثل در مورد کتاب‌ها هم می‌شود به کار برد. خیلی‌ها فقط عباراتـی را از کتاب‌های مرجـع و مستنـد می‌شنوند و لذت زیادی هم می‌برند از شنیدنـشان. حق دارنـد؛ آخر این کتاب‌ها آنـقدر بار مـعنوی به انسان می‌دهنـد که قابل وصف نیست. کسی که عبارات این کتاب‌ها را می‌شنود منقلب می شود و درس می‌گیرد، چه برسد به کسی که آنـها را مطالعه می‌کنـد! مثلاً کسی که کارش تفسیـر قرآن است تأثیـر پذیری‌اش از قرآن بیشتر است از کسی که فقط تفسیر قرآن را از زبان دیـگری می‌شنود. پس می‌شود گفت شنیدن از این کتاب ها کـِی بـُود ماننـد دیدنِ آنـها.

یکی از این کتاب‌هایی که شنیدن از آنـها انسان حقیقت‌جو را سیراب نمی‌کند و فقط مطالعه کردنـش است که باعث می‌شود دری از درهای علوم بی‌پایان اهل بیت ـ علیـهم السلام ـ برای انسان باز شود؛ کتاب شریف "عیـون اخبار الرضا " 2 است.

اگر چه تمام موضوعات این کتاب شیفتگی و جذابیت دارد اما یکی از موضوعات چشمگیر در این کتاب شریف مناظره‌های امام رضا ـ علیه السلام ـ با علمای ادیان و مذاهب مختلف به زبان خودشان است. این در حالی است  که مأمون با برپایی این مناظره‌ها قصد داشته جایـگاه علمی و معنـوی امام رضا ـ علیه السلام ـ را کم ارزش جلوه دهد اما همیشه خودش و تمام حاضرین در پایان مناظره مبهوت و حیران علم الهی امام رضا ـ علیه السلام ـ می‌شدند.



1  ـ مدایـح الــرضویة ، علاء الدین افــشار ، ص 16.

ـ این کتاب شریف اثر مـحدّث کبیـر جناب ابن بابـویه قمی ـ رحمه الله ـ است.


باز نـــشر در :    مفیــد نیـــوز      حرف تــو       دیده بان    شفقنــا   


خــواندنی :  دفــع توهم 


عـشق و علم

وقتی گفت: کربلایـم را از امام رضا گرفتـم دلم لرزید. دومین بار بود می‌شنیـدم کسی برات کربلایش را از امام رضا گرفته. می‌گفت: یک روز که برای زیارت رفتیم حرم مطهر حضرت ابالفضل العباس صدای آشنـایی به گوشم رسیـد که می‌خوانـد: " آمده‌ام ... آمدم ای شاه پنـاهم بده ـ خطّ امانی ز گنـاهم بده . ای حرمت ملجأ درماندگان ـ دور مران از در و راهم بده ". با یک شوق عجیبـی ادامه داد؛ خواننده‌ی این شعر معروف با عده‌ای در حرم حضرت ابالفضل بود‌ و با خواندن این شعر در آنـجا حال همه را عوض کرد.

 هر کس از دوستـانم که رفته‌اند کربلا می‌گویند: عطش زیارت کربـلا تازه بعد از سفر اولت شروع می‌شود. من که هنـوز سفری به کربلا نداشتـم که مفهوم حرفشان را درک کنم. با جمعی از دوستان اربعیـن را می‌خواستیـم کربلا باشیـم، نـشد. یعنی لایق نبودیـم.

مدتی‌ست فکرم مشغول شده به دو حدیث. مـُدام با هم تطبیقشان می‌دهم و برای خودم نتیـجه گیری می‌کنم. هر دو حدیث از امام صادق ـ علیه السلام ـ است. یکی در کتاب الکافی نقل شده که فرموده‌اند: إذا أرادَ اللهُ بـِعبدٍ خیـراً فـَـقَّههُ فی الدّین.1 یعنی وقتی خدا ارداه می‌کند به بنـده‌ای خیری برسد او را در دین فقیـه می کند، او را عالم به مسائل دین می‌کنـد. حدیث دیـگر را در کتاب کامل الزیارات دیدم. نوشته شده بود که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده‌اند: مَن أرادَ اللهُ به الخَیر قَذَفَ فی قَلبه حُبَّ الحسینِ و حُبَّ زیارتـِه.‏2 یعنی خدا خیر و خوبی هر که را که بـخواهد محبت امام حسین و محبت زیارت آن حضرت را به قلبش می افکند. در  هر دو حدیث از خیر و خوبی صحبت به میان آمده که یکی نتبجه‌اش عالم شدن است و دیگری عاشق شدن. عالم شدن به مسائل اساسی دین و عاشق شدن به امام مبین. مسلماً بین محبت و زیارت امام حسین ـ علیه السلام ـ و علم اندوزی در زمینه‌ی دین ارتباط محکمی است. تو خـود حدیث مفصل بـخوان از این مـجمل ...!

یکی از اساتید می‌گفت: مرجع بزرگوار مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی ـ ره ـ در ابتدا یا انتهای درس، جلسه علمی را متبرک به روضه اهل بیت ـ مخصوصا امام حسین ـ  می‌کردند. یا خودش ذکر مصیبت می‌کرد یا شاگردانش. یک روز یکی از شاگردانش به نشانه اعتراض از روضه خوانیِ مداوم، حرف‌هایی می‌زند که اشک مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی ـ ره ـ را در می‌آورد. مرحوم میرزا جواد آقا ـ ره ـ کمی نصیحت می‌کند و نهایتـاً می‌گوید: ما خواستیم روضه خوان شویم مرجعمان کردند به واسطه روضه خوانی. وقتی این را از استادم شیندم به وجود رابطه میان محبت امام حسین و علم اطمینان بیشتـری پیدا کردم.



1 ـ الکافی ـ ج 1 ـ ص 32 ـ باب صفت علم ، فضیلت علم و فضیلت عالم.

2 ـ کامل الزیارات ـ ترجمه امیر وکیلیان ـ باب پنــجاه و پنجم ـ حدیث سوم.


باز نــشر در :   حرفِ تو   دیــده بان   مفیــد نیـــوز    

دو سه دقیقه از وقت کلاس گذشته بود. سریع وارد کلاس شد و  پشت میز نشست. گفتیـم: استاد دهـه کرامت بر شما مبارک. گفت: منم روز دختـر رو به همه شما تبریـک میگـم. (همه خندیدیـم) استاد گفت: تا حالا شده فقط به قصد زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم برید؟! بیائید یه بار هم که شده برای خرید کتاب و دیدن رفقا به قم نریم؛ مثل علماء فقط به قصد زیارت بریم.

 استاد گفت: پدر آیت الله ناصری 1 ـ حفظه الله ـ از علمای نجف بود. یک زمانی از نـجف آمد قم برای زنـدگی. بعد از چند مدت به دلیل بارش کمِ باران خشکسالی شد. خلاصه وضـع زنـدگی مردم خیلی دشوار شد. مردم به سمت حرم مطـهر کریـمه آل الله، حضرت معصومه ـ سلام الله علیـها ـ به راه افتادنـد تا خدا را به حق این بانوی بزرگ قسم بدهنـد که به آنـها رحم کند و باران بیایـد. مردم دسته دسته می‌رفتنـد سمت حرم.

میرزای قمی ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ می‌آینـد به خواب پدر آیت الله ناصری و به ایشان می‌گوینـد: به مردم بگو برای طلب باران بیاینـد سر قبـر من. از حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ چیزهای بزرگتـری را بـخواهید؛ شفاعت در آخرت را بـخواهیـد.

پدر آیت الله ناصری طبق توصیـه‌ی میرزای قمی عمل می‌کند. مردم را می‌آورد سر قبر میرزای قمی تا آنـجا دعا کننـد. بعد از گذشت چند ساعت از دعا، باران شروع به باریدن می‌کنـد.

وقتی استاد این قضیـه رو گفت به خودم گفتـم: کسی که کرامت کریمه آل الله، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نصیبش شده باشد اینـجوری مستجاب الدعوة می‌شود. مردم می‌آیند سر قبرش و با دست پـُر بر‌می‌گردنـد. این تازه مقام یکی از شیعیان حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است. مقام خودِ حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دیگر چیست ؟!


یا فاطمة المعصومه إشفعی لنا فی الجنــّة


مطلب مرتبط:  فداها أبـوها


باز نـشر در:       عمارنامـه      صراط نیــوز     مفید نیــوز     الرحیــم


1 ـ ایشان از علمای اخلاق فـعلی اصفهان هستنـد.

به قد و قامت خردسال فرزنـد دلبنـدش نـگاه می‌کـرد و می‌فرمود: جبرئـیل فرزنـدم حسن را راهنـمایی و میکائـیل او را نـگهداری می‌کنـد. او فرزنـد، نفس پاک و یکی از اعضاء من است. این سخنان را جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هنـگام وارد شدن امام حسن ـ علیه السلام ـ به مجلس بر زبان جاری می‌کرد. این حسن سبط و نور چشم من است. پدرم به فدای حسن شود. بعد از آن به امام حسیـن ـ علیه السلام ـ نـگاه کرد و فرمود: تو میوه قلب، حبیب و روحیـه قلب من هستی.

اصحاب گرداگرد پیامبر نشستـه و از وجود پرنور و پربرکتـش استفاده می‌کردند. بار دیـگر پیامبر لب‌های خود را به سخن باز کرد و فرمود: حسن هدیه پروردگار عالم برای من است. روزی می‌آید که آثار و دین مرا به مردم معرفی می‌کند. خدا رحمت کنـد کسی که این مقام را برای او بشناسد و به خاطر من به او احتـرام و خوش‌رفتاری کنـد. هنوز سخن پیامبر تمام نشده بود که شخص عربی با عصایی که در دست داشت و بر زمین می‌کشید با خشونت به سمت آنـها می‌آمد. بعد از وارد شدن به جلسه بدون سلام کردن گفت: کدام یک از شما محمد است؟ اهل مجلس گفتنـد: منظور تو از این سخن و جسارت چیست؟ پیامبر: فرمود: آرام باشیـد. اعرابی گفت: ای محمد! من قبلاً بغض تو را داشتم، الان که تو را دیدم بغضت در دلم بیشتـر شد. پیامبرِ رحمت لبخندی زد و بار دیـگر خطاب به اصحاب فرمود: آرام باشید. اعرابی گفت: تو گمان می‌کنـی پیامبر هستی، در صورتی که به انبیـاء دروغ می‌بندی و دلیل و برهانی نداری. پیامبر فرمود: آیا دوست داری یکی از اعضای من با تو صحبت کند تا دلیل محکمی بر نبوت من باشد؟ گفت: مگر اعضاء انسان سخن می‌گوید؟ پیامبر فرمود: بله. سپس به امام حسن ـ علیه السلام ـ گفتنـد: برخیز و با اعرابی سخن بگو.

اعرابی با تحقیر به امام حسن ـ علیه السلام ـ نـگاه کرد و گفت: پیامبر خودش حاضر به بیان استدلال نیست و کودکی را برای این کار بلنـد می‌کنـد ؟! امام حسن ـ علیه السلام ـ ابتدا اشعاری سرود که مضمون آن چنین است. " تو از شخص کودن و فرزند کودن سوال نـکردی، بلکه از شخص دانشمنـدی جواب جویا شدی. تو از دریای علمی پرسش می‌کنی که دَلوها (سطل‌هایی که با آنـها از چاه آب می‌کشند) نمی‌توانند آنرا تقسیم کننـد، این علم و دانش یک ارث است که رسول خدا به یادگار گذاشتـه. گرچه تو از حد خود تجاوز کردی ولی بدان که به خواست خدای علیم با ایمان کامل باز‌می‌گردی " اعرابی با تمسخر کلامی بر زبان راند.  امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: تو با افراد قبیله خود به مذاکره نشسته و از روی جهل و نادانی گمان کردید محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ  بدون نسل و فرزنـد است. از آنـجا که تو هم مثل عموم عرب از جدم بغض داری بر آن شدی تا او را به قتل رسانی. از صبح که از خانه‌ات خارج شدی تا وقتی به اینـجا رسیدی مدام به این فکر می‌کردی که جدم را به قتل می‌رسانی و پول خون او را قبیله‌ات می‌پردازد. تو به خیال اینـکه کسی از راز درونی تو آگاه نمی‌شود به سمت ما آمدی. سپس امام حسن ـ علیه السلام ـ تمام اتفاقاتی را که از صبح برای اعرابی رخ داده بود مو به مو برایش گفت. اعرابی با تعجب گفت: این مطالب و مسائل را از کجا میدانی؟ تو با این علمت زنگار قلب مرا زدودی! گویا تو با من بوده‌ای. هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست. اعرابی پس از اینـکه اعجاز امام حسن ـ علیه السلام ـ که عضوی از اعضای مبارک پیامبر محسوب می‌شد در سنین کودکی دید پرسید: اسلام چیست؟ امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: الله اکبـر، أشهـد أن لا إله إلّا الله، وحـده لا شریک له و أن محمداً عبـده و رسوله.

اعرابی با جان و دل کلمات شیوا و پیامبر‌گونه‌ی امام حسن ـ علیه السلام ـ را پذیرفت، اسلام آورد و پس از اینـکه پیامبر قسمتی از قرآن را به او یاد داد نزد قوم خود برگشت و عموم افراد قومش را مسلمان کرد.1


پی نوشت:

1 ـ زندگانی حضرت زهـرا ـ سلام الله علیها ـ و امام حسن ـ علیه السلام ـ، ص 377، با اندکی تصرف

( این کتاب شریف اثر مرحوم علامه مجلسی می باشد که محمد جواد نجفی آنرا به فارسی ترجمه کرده است)

مردِگان را دیده اید ؟! پس از رخت برکندن از این دیار ـ سرای دنیا ـ مال و اموالی را بر جای می گذارند و بعضی ورّاث مادی نگر این مال و منال را بهترین بازمانده از میت می پندارند. غافل از کلام مولای کونین حضرت علی ـ علیه السلام ـ که می فرمایند : ( لا میراثَ کالأدب / میراثی چون ادب نیست ).

ادب یعنی چه ؟ بنابر آنچه از کلام بزرگان بدست آمده متخلق شدن به اخلاق انسانی را ادب گویند.البته انسانی که مورد تأیید اسلام باشد. به تعبیر دیگر اخلاقِ انسانِ اسلامی را ادب گویند.

یاد دارم زمانی مکرراً جمله ی پر محتوای ادب آداب دارد را رونویسی می کردیم تا خط نوشتاری ما خوش حالت شود. اکنون با نظاره به مفهوم آن درمی یابم که برای خوش حالت شدن خط زندگی نیز، بکارگیری این جمله در اعمال روزانه ضرورری است. چرا که ادب موجب رَفعتِ (بلندی) مقام و منزلت می شود.

آری؛ حرف از ارتقای مرتبه ی انسانی است. از جمله کسانی که ادب او موجب عاقبت به خیری و تغییر مسیر زندگی دنیوی و اخروی او گردید حضرت حر بن یزید ریاحی ـ علیه الرحمة ـ می باشد. او که دل کودکان و بانوان کربلا را آزُرده بود با احترام و عرض ادب حقیقی به ساحت قدسی بانو مخدره حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ جرقه های نجات خویش را روشن کرد. علاوه بر این با فراهم کردن شرایطی خاص خود را مشمول عنایت حضرت اباعبدالله الحسیــن ـ علیه السلام ـ گرداند و آن عنایت نگاهِ کریمانه ی حضرت امام حسیـن ـ علیه السلام ـ بود که موجب رِقّت قلبِ حر ـ علیه الرحمة ـ گردید. آنگاه حر ـ علیه الرحمة ـ که ولایت امام حسین ـ علیه السلام ـ را بعد از نگاه مطعوفانه حضرت پذیرفته بود فانوسِ  ولایت ایشان  را در دست گرفت و خاضعانه به محضر مولایمان آمد و از کرده‌ی خویش عذر خواهی نمود. حسیــن ـ علیه السلام ـ که فرزند دختر رحمة للعالمیـن است با روی باز از او استقبال کرد تا حتی فکرِ خجالت هم به ذهن حر ـ علیه الرحمة ـ خـطور نکند.

عجیب نیست که چنین عملی از امام حسیــن ـ علیه السلام ـ دیده شود. چرا که به فرموده ی امام هادی ـ علیه السلام ـ اهل بیــت ـ علیهم السلام ـ  اصول و اساس کرم هستند.(زیارت جامعه کبیره)

سوال اینجاست که انسان با چه شرایطی می تواند خود را شامل عنایات بی پایان حضرات آل الله ـ علیهم السلام ـ کند؟ لازمه ی اصلی عاقبت به خیری پذیرش ولایت الهی گونه ی ایشان به صورت حقیقی است. سپس می‌بایست حرف دهان را به حرف دل تبدیل کرد. آنچه که از خوبی ها زمزمه ی زبان ماست باید در عمل نیــز ثابت شود.

اگر حر ـ علیه الرحمة ـ به امام حسیـن ـ علیه السلام ـ عرض کرد: به احترام مادر بزرگوارتان در برابر شما سکوت می کنم در عمل نیز پایبند به گفته ی خویش بود. او اولین شخصی بود که در روز عاشـورا از لشکر عمر بن سعد ملعون به لشکر امام حسیـن ـ علیه السلام ـ پیوست.(علاوه بر حر ـ علیه الرحمة ـ چند تن دیگر نیز به لشکر امام حسیــن ـ علیه السلام ـ پیوستـند).  آری؛ او ادب ورزید و لیاقت یاوری حسیــن ـ علیه السلام ـ را کسب کـرد.

حافظا علـم و ادب ورز که در مـجلس شاه

هر که را نیست ادب لایق صحبت نیست

امید که ما نیـز همچون حر ـ علیه الرحمة ـ چراغ هدایت عالم یعنی حضرت اباعبدالله الحسیــن ـ علیه السلام ـ را در قلب خویش جای داده تا از بهترین یاری کنندگان ایشان محسوب شویم. باید دانسته شود که یاوری حسیـن ـ علیه السلام ـ جز با زنده نگهداشتن شعارها  و اهداف قیــام ایشان میسّر نمی شود.

                                                                                  أللهم ارزقنـــا شفاعة الحسیـــن یوم الورود

 

 

أئمه معصومین ـ صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ـ همواره بر جذب قلوبِ آماده برای پذیرش دین حق و مسیر اصلی عبادت کوشش می کردند ؛ چرا که ایشان برای احیای سنت حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که همراه با قرآن کریم برای عالمیان موجبات سعادت را فراهم می نماید امر امامت را عهده دار شدند تا کسانی را که مایل به پذیرش ولایت رحمانی خویش هستند ، تحت حمایت خود به مراتب اعلی و سعادت جاودانه برسانند. برای درک نمونه ای از تفضلاتِ کثیر این بزرگواران یکی از آنها را از منظر محبین آل الله ـ علیهم السلام ـ می گذرانیم تا قدری قلیل از کرامات ایشان در عقل و فهم قاصر ما پدیدار شود.