پرستو پَر کشید؛ اما با بالهای شکسته
پاهایش از شدت ایستادن ورم کرده بود. او را عابدترین امت زمان خود میدانستنـد. وقتی به محراب عبادت میایستاد تمام فکر و ذکرش متوجـه معبودش بـود. هنگام عبادتش خدا به فرشتگانش مباهات میکرد. یک شب که تا صبح با خدای خود راز و نیـاز میکرد؛ بعد از آنکه برای همهی مردان و زنان باایمان دعا کرد پسر بزرگـش به او گفت: مادر جان برای همه دعا کردی اما خودت را دعا نکردی. فرمود: پسر جان اول همسایه را بعد خود.(علل الشرایع ـ ص 181)
پدرش به او گفت: فاطمه جان؛ خدا با غضب تو غضبناک میشود و با خوشحالی تو خوشحال.گفته بود: فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پارهی تن من است؛ هر کس او را اذیت کند مرا آزرده و هرکس او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده.(امـالى شـیـخ مـفـیـد ص 159، امـالى شـیـخ طوسى ص 24، مجلس اول ، حدیث 30)
گردنکشان غاصب قصد داشتند به زور جانشین برحق پیامبر را کنار گذاشته و حکومت را به دست بگیـرند. با اینکه خودشان از اولین بیعتکنندگان واقعهی شریف غدیر بودند میخواستنـد آن را به کلی و برای همیشه از ذهن مردم پاک کننـد. ابتدا کسی را فرستاد تا به علی ـ علیه السلام ـ بگوید برای بیعت اجباری به مسجد بیا. وقتی احساس کرد این روش کارساز نیست با گستاخی تمام گفت: بروید هیزم جمع کنید و جلوی خانه علی ـ علیه السلام ـ بریزید و به او بگویید اگـر برای بیعت با خلیفه از خانه بیرون نیاید خانه و اهلش را به آتش میکشم. اطرافیان به او گفتنـد: پارهی تن رسول الله، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در این خانه است؛ این خانه خانهی وحی پیامبر است. باز هم روی شیطانی خود را نشان داده و گفت: و اگـر باشد. (یعنی حتی اگر فاطمه هم در این خانه باشد باز هم خانه و اهلش را به آتش می کشم).
اهل زمین و آسمان خرقهی عزا به تن کردند. آسمانیان بیشتر درد علی ـ علیه السلام ـ را درک میکردند. او دیگـر محرم رازی نداشت و فقط میتوانست شب ها دردش را به چاه بگوید. وقتی خبر عروج پرستویش را شنید بدنش سست شد و به زمین افتاد. شاید وقتی علی ـ علیه السلام ـ به زمین خوردند یاد کوچه در ذهنشان تداعی شده بود. شاید وقتی بچهها با پدر بدنِ نحیف و ستمدیده مادر را تشییع می کردند امام حسن ـ علیه السلام ـ وقت عبور از کوچه آن زمانی را به یاد میآورد که مادرش راه خانه را گم کرده بود و علیرغم اینکه همیشه مادر دست فرزند خردسال را میگیرد، او دست مادرش را گرفته بود تا مادر را به خانه برساند.
علی ـ علیه السلام ـ ماه را در زمین نهان می کرد. گُل را در گِل می گذاشت. انگار جانش را از دست میداد. پرستویش با بالهای شکسته پر کشیده بود.
أللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ
چگونه مـرگ یک مـادر چهل تن متهم دارد؟!