شورِ شیرین

ما که منتـظر امام زمان هستیم، باید در جهتی که حکومت امام زمان ـ علیه آلاف التحیة و الثناء و عجل الله تعالی فرجه ـ تشکیل خواهد شد، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم. البته ما کوچکتـر از آن هستیم که بتـوانیم آن گونه بنایی را که اولیای الهی ساختنـد یا خواهنـد ساخت، بنا کنیم. اما باید در آن جهت تلاش و کار کنیـم. مظهر عدل پروردگار امام زمان ـ عـج ـ است و می دانیـم که بزرگترین خصوصیت امام زمان ـ عـج ـ که در دعاها و زیارات و روایات آمده عدالت می باشد." یملأ الله به الارض قسطا و عدلا". ما باید امروز جامعه را جامعه ی عدالت بکنیـم. در بنای یک جامعه عدالت از همه چیـز مهمتـر است.

عدالت به معنای عدم تبعیض در حقوق و حدود و احـکام است. عدالت یعنی کمک به مردم محروم و ضعیف. عدالت یعنی این که برنامه ها و حرکت کلی کشور در جهت تأمیـن زندگی مستضعفان باشد. عدالت به معنای این است که کسانی که در زیر سایه ی سنگین نظام طاغوتی از حقوق خود محروم ماندند به حقوقشان برسنـد. عدالت یعنی این که عده ی خاصی برای خوشان حق ویژه ای قائل نباشنـد. عدالت یعنی اینـکه حقوق انسانی و اجتماعی و عمومی و حدود الهی یکسان بر مردم اجرا شود. اگر جلوی کسانی که با تکیـه و فریب و زور و یا بر اساس کارهای ناصحیـح و مبتنی بر عقل های مادّی و منحرف از معنویت توانستنـد به چیزهایی که حق آنـها نبوده است، دست پیـدا کننـد، گرفتـه شود تا فرصتـی برای ادامه ی کار خود پیـدا نکننـد عدالت تحقق پیـدا کرده است.

( بیانات آیة الله العظمی خامنـه ای ـ حفظه الله ـ در دیدار با مسئولان و اقشار مختلف مردم ـ 1368/12/22 )

حدود یک سال است که سایت خبری ـ تحلیلی سلام فسا راه اندازی شده که دغـدغه اصلی مسئولین محترم آن به بار نشستـن عدالت اجتماعی است. از اینـرو بر خود لازم دانستـه از آنان که در جهت تحقق آرمان های حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ و هم چنین پیشبـرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی تلاش می کننـد تقدیر و تشـکر به عمل آید. امید که نزد خداوند منان مأجـور باشنـد.

به قد و قامت خردسال فرزنـد دلبنـدش نـگاه می‌کـرد و می‌فرمود: جبرئـیل فرزنـدم حسن را راهنـمایی و میکائـیل او را نـگهداری می‌کنـد. او فرزنـد، نفس پاک و یکی از اعضاء من است. این سخنان را جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هنـگام وارد شدن امام حسن ـ علیه السلام ـ به مجلس بر زبان جاری می‌کرد. این حسن سبط و نور چشم من است. پدرم به فدای حسن شود. بعد از آن به امام حسیـن ـ علیه السلام ـ نـگاه کرد و فرمود: تو میوه قلب، حبیب و روحیـه قلب من هستی.

اصحاب گرداگرد پیامبر نشستـه و از وجود پرنور و پربرکتـش استفاده می‌کردند. بار دیـگر پیامبر لب‌های خود را به سخن باز کرد و فرمود: حسن هدیه پروردگار عالم برای من است. روزی می‌آید که آثار و دین مرا به مردم معرفی می‌کند. خدا رحمت کنـد کسی که این مقام را برای او بشناسد و به خاطر من به او احتـرام و خوش‌رفتاری کنـد. هنوز سخن پیامبر تمام نشده بود که شخص عربی با عصایی که در دست داشت و بر زمین می‌کشید با خشونت به سمت آنـها می‌آمد. بعد از وارد شدن به جلسه بدون سلام کردن گفت: کدام یک از شما محمد است؟ اهل مجلس گفتنـد: منظور تو از این سخن و جسارت چیست؟ پیامبر: فرمود: آرام باشیـد. اعرابی گفت: ای محمد! من قبلاً بغض تو را داشتم، الان که تو را دیدم بغضت در دلم بیشتـر شد. پیامبرِ رحمت لبخندی زد و بار دیـگر خطاب به اصحاب فرمود: آرام باشید. اعرابی گفت: تو گمان می‌کنـی پیامبر هستی، در صورتی که به انبیـاء دروغ می‌بندی و دلیل و برهانی نداری. پیامبر فرمود: آیا دوست داری یکی از اعضای من با تو صحبت کند تا دلیل محکمی بر نبوت من باشد؟ گفت: مگر اعضاء انسان سخن می‌گوید؟ پیامبر فرمود: بله. سپس به امام حسن ـ علیه السلام ـ گفتنـد: برخیز و با اعرابی سخن بگو.

اعرابی با تحقیر به امام حسن ـ علیه السلام ـ نـگاه کرد و گفت: پیامبر خودش حاضر به بیان استدلال نیست و کودکی را برای این کار بلنـد می‌کنـد ؟! امام حسن ـ علیه السلام ـ ابتدا اشعاری سرود که مضمون آن چنین است. " تو از شخص کودن و فرزند کودن سوال نـکردی، بلکه از شخص دانشمنـدی جواب جویا شدی. تو از دریای علمی پرسش می‌کنی که دَلوها (سطل‌هایی که با آنـها از چاه آب می‌کشند) نمی‌توانند آنرا تقسیم کننـد، این علم و دانش یک ارث است که رسول خدا به یادگار گذاشتـه. گرچه تو از حد خود تجاوز کردی ولی بدان که به خواست خدای علیم با ایمان کامل باز‌می‌گردی " اعرابی با تمسخر کلامی بر زبان راند.  امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: تو با افراد قبیله خود به مذاکره نشسته و از روی جهل و نادانی گمان کردید محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ  بدون نسل و فرزنـد است. از آنـجا که تو هم مثل عموم عرب از جدم بغض داری بر آن شدی تا او را به قتل رسانی. از صبح که از خانه‌ات خارج شدی تا وقتی به اینـجا رسیدی مدام به این فکر می‌کردی که جدم را به قتل می‌رسانی و پول خون او را قبیله‌ات می‌پردازد. تو به خیال اینـکه کسی از راز درونی تو آگاه نمی‌شود به سمت ما آمدی. سپس امام حسن ـ علیه السلام ـ تمام اتفاقاتی را که از صبح برای اعرابی رخ داده بود مو به مو برایش گفت. اعرابی با تعجب گفت: این مطالب و مسائل را از کجا میدانی؟ تو با این علمت زنگار قلب مرا زدودی! گویا تو با من بوده‌ای. هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست. اعرابی پس از اینـکه اعجاز امام حسن ـ علیه السلام ـ که عضوی از اعضای مبارک پیامبر محسوب می‌شد در سنین کودکی دید پرسید: اسلام چیست؟ امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: الله اکبـر، أشهـد أن لا إله إلّا الله، وحـده لا شریک له و أن محمداً عبـده و رسوله.

اعرابی با جان و دل کلمات شیوا و پیامبر‌گونه‌ی امام حسن ـ علیه السلام ـ را پذیرفت، اسلام آورد و پس از اینـکه پیامبر قسمتی از قرآن را به او یاد داد نزد قوم خود برگشت و عموم افراد قومش را مسلمان کرد.1


پی نوشت:

1 ـ زندگانی حضرت زهـرا ـ سلام الله علیها ـ و امام حسن ـ علیه السلام ـ، ص 377، با اندکی تصرف

( این کتاب شریف اثر مرحوم علامه مجلسی می باشد که محمد جواد نجفی آنرا به فارسی ترجمه کرده است)

هر روز عطر دل‌انگیــز و جانـفزایش روح و روان آدمی را می‌طراود. وقتی به طنین آن گوش می‌دهی مثل قدم زدن در باغی پر از شکوفه است؛ شکوفه هایی که بوئیدن آنـها امیدی است به زندگی. باقر آل محمد ـ علیه السلام ـ در وصفش فرمود: برای هر چیـزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است.1همانطور که در بهار آثار و أثمار (ثمرها) درختان به بار می‌نشیند آثار قرآن در ماه رمضان الکریم بیشتر ظاهر و بارز می‌شود.2

از آثار مهم قرآن که هر انسان کمال‌جو همواره آنرا هدف قرار می‌دهد معرفت حقیقی خداوند منان است. در بیان اهمیت معرفت حقیقی خداوند همین بس که جناب امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ فرموده‌اند: سرآغاز دین خداشناسی است.3 به تعبیر ساده‌تر و امروزی اینکه هر کس ادعا می‌کند دیندار واقعی هست در وهله‌ی اول باید وجودش سرشار از معرفت حقیقی خداوند باشد. کمال معرفت و اوج شناخت حقیقی خداوند،  باور و ایمان قلبی به ذات مقدس اوست.4

خداوند حکیم در قرآن کریم پس از اینکه بیان می‌کنـد ایمان و اعتقاد صحیح همراه با عدم مخالفت با دستورالعمل هایش راه شناخت حقیقی و عبادتِ قابلِ قبول می‌باشد، صراحتـاً آنـها را در گرو تقرب به خودش با دستاویز و وسیله می‌دانـد.5 یعنی اگر کسی خواهان ایمان واقعی هست باید وسیله‌ای برای تقرب به خداوند بجوید. در بیان حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ به وجود خودِ ایشان از وسیله‌ی تقرب به خداوند منان تصریح و تعبیـر شده است.6

در زیارت جامعه کبیـره از وجود نازنیـن امام هادی ـ علیه السلام ـ در رابطه با وسیله قرار دادن حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ برای تقرب به ذات اقدس حضرت حق چنین آمده که می‌فرمایند: السلامُ علی مَحالِّ مَعرِفةِ الله ( سلام بر شما ـ اهل بیت ـ که محل معرفت الهی هستید؛ یعنی معرفت حقیقی خداوند در وجود نازنین شما حلول کرده. به تعبیر دیگر یعنی معرفت حقیقی خداوند به معرفت شما بستگی دارد. توضیح بیشتـر اینکه وجود شما محل شناخت خداست، اگر کسی شما را شناخت می‌تواند خداوند را حقیقتاً بشناسد.خلاصه آنـکه فقط از طریق وجود نازنین آل الله می‌شود به معرفت حقیقی خداوند رسید). امام هادی ـ علیه السلام ـ در ادامه می‌فرمایند: ... و مَساکِنِ بَرکةِ الله و مَعادِنِ حِکمَةِ الله ( و سلام بر شما که مسکن و محل برکت خداوند و معدن حکمت او هستید).

در پایان به این حقیقت می‌رسیم که شناخت خداوند به وسیله‌ی حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ  شناختی حقیقی و سرشار از برکت و حکمت است. برکت و حکمتی که در هیچ مذهبی جـز مذهب بر حق تشیع بدست نمی‌آید.



 لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَان ـ ( کافی، ج2 ، ص 360، باب نوادر )

2 ـ مرآة العقـول، ج12، ص519. اثر علامه محمد تقی مجلسی رحمة الله علیه ( با اندکی تصرف)

3 ـ نهج البلاغــه، خطبــه 1. ( ترجمه مرحوم دشتی )

4 ـ نهج البلاغــه، خطبــه 1. ( ترجمه مرحوم دشتی )

5 ـ یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة ( سوره مبارکه مائده ـ آیه 35 )

6 ـ تفسیـر روان جاوید، ج2 ، ص207  و  البرهان فی تفسیـر القرآن، ج2، ص 292

راه بهشت

کلمه به کلمه آن نور است. همواره روشنی بخش بوده و هست. نازل کننـده آن هم به صراحت نور بودن آن را بیان می‌کند. 1  آیات آن تفسیر دارد و تأویل. تفسیر کردن صحیح و به تأویل بردن حقیقی آیات پربرکت آن فقط از حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ برمی‌آید؛ چرا که ایشان درهای ایمان و اسرار خدای رحماننـد.2

بعد از خداونـد منـان جز آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ کسی إشراف تمام و کمال به قرآن ندارد و نخـواهد داشت. شاید این مسأله بیانــگر این باشد که قرآن کریم بدون تمسک و توسل به وجود نازنین ائمه معصومیـن ـ علیهم السلام ـ به تنـهایی راه نجات نیست. دلیل این مطلب حدیث جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هست که می‌فرماینـد: من دو چیز گران‌بها براى شما به یادگار می‌گذارم: کتاب خدا و عترت خود، أهل بیتم؛ تا وقتى که آن دو در کنار حوض بر من وارد شوند از هم جدا نمى‏شوند، اگر دست به دامن آن دو شوید هرگز گمراه نخواهید شد.3

آنـچه در کنار اعتقاد حقیقی به قرآن کریم نیاز است، قبول قلبیِ ولایت حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ  و تمسک همیشگی به آنـها است. به طور حتم ولایت الهی ایشان نعمتـی از سوی خداوند منان بر ما می‌باشد که خداوند در روز قیامت از آن و چـگونگی برخورد ما با آن، از ما سوال می‌کنـد. خداوند منان می‌فرماید: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ.4(سپس شما در آن روز بی‌شک از بخشش و نعمت ـ خدا در دنیا ـ بازخواست خواهید شد).

عالم آل محمـد، حضرت علی‌بن‌موسی الرضا ـ علیه السلام ـ در مجلسی که پیرامون این آیه بحث می‌شد فرمودند: پدرم برایم نقل کرد که جدم امام صادق ـ علیه السلام ـ  در برابر کسانی که قصد تفسیر نادرست این آیه را داشتنـد فرمودند: مراد از این نَعیم، دوستى و ولایت ما اهل بیت است. خداوند از آن در قیامت باز خواست خواهد کرد. خداوند پس از پرسش از توحید و نبوّت، بندگان را از مسأله‌ی ولایت ما بازجوئى خواهد کرد، زیرا بنده اگر از عهده‌ی این سؤال برآید و به آن وفا کرده باشد، این امر او را به نعیم جاودانه بهشت می‌رساند.5



1 ـ سوره مبارکـه مائـده، آیه شریفه 15.

(مرحوم علامه طباطبایی ـ علیه الرحمـة ـ در تفسیر شریف المیزان در ذیل توضیحات این آیه شریفه می‌فرماینـد: مراد از « نور » در آیه 15 سوره مائده، قرآن مجید است. ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص 398).

2 ـ أبوابَ الإیـمان و اُمَنـاءَ الـرّحمان ( زیارت جامعه کبیـره).

3 ـ احتجاج، ترجمه مرحوم علامه جعفری ـ علیه الرحمة ـ، ج2، ص528.

4 ـ سوره مبارکـه تـکاثر، آیه شریفه 8.

5 ـ عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ، ترجمه غفارى و مستفید، ج‏2، ص 283.

نان خشک

درب خانه را کوبید. به او گفته بودند صاحب این خانه حتما تو را حاجت روا می‌کند. قرض بر عهده‌اش بود. به امام سجاد ـ علیه السلام ـ عرض کرد: از حرف‌هایی که درباره‌ی من می‌زنند بیشتر از فقرم ناراحتم. حضرت به کنیزی در منزل خود گفتنـد: افطاری و سحری مرا بیاور. پس از آن که حضرت افطاری و سحری خود را به شخص سائل دادند فرمودند: این دو قرص نان را بگیر که دیگر چیزی پیش ما نیست. خداوند به وسیله‌ی  همین دو قرص نان  گشایش خوبی برایت حاصل می‌کند.

به راه افتاد سمت بازار تا اگر توانست دو قرص نان را بفروشد و چیزی به جای آنـها به خانه ببـرد. در بین راه به یک ماهی فروش رسید که یک ماهی گندیده داشت. به او گفت: ممکن است این ماهی را به من بدهی و من در عوض یک قرص نان به تو بدهم. نان را داد و ماهی را گرفت.

در ادمه‌ی بازار به مردی رسید که مقداری نمک نامرغوب داشت. به او گفت: مایلی این نان خشک را بگیـری و این نمک نامرغوب را به من بدهی؟ قبول کرد. نمک را داد و نان را گرفت.

مرد سائل که دو قرص نان را با یک ماهی گندیده و مقداری نمک نامرغوب عوض کرده بود به خانه رسید. شروع به تمییز کردن شکم ماهی شد که دو مروارید در شکم ماهی دید. شاد شد و خدایش را شکر کرد. در همین لحظه صدای درب خانه به گوشش رسید. درب را که باز کرد. مرد ماهی فروش و نمک فروش را دید که هردو یک قرص نان به دست گرفته و گفتنـد: ما با خانـواده خود هر چه سعی کردیم نتـوانستیم این نان را از شدت خشکی و سختـی بخوریم. فکر کردیم تو تنگدست هستی و ناچار شدی نان‌های خشک را برای تهیه‌ی غذای بهتر بفروشی؛ پس تصمیم گرفتیم نان را برای خودت بیاوریم و آنچه را که در قبال نان‌ها از تو گرفته‌ایم به خودت ببخشیم. وقتی مرد ماهی فروش و نمک فروش رفتنـد فرستاده امام سجاد ـ علیه السلام ـ در را کوبیـد و به مرد سائل گفت: مولایت فرمود تو به آرزویت رسیدی (در زندگی‌ات گشایش حاصل شد). پس نان ما را بده که هیچکس جز ما نمی‌تواند این نان‌ها را بخورد.

مرد سائل دو مروارید را که در شکم ماهی بود فروخت. قرضش را پرداخت و زندگی‌اش سرو سامان یافت.1



1  ـ حدیقة الشیعة، ج‏2، ص 692 ( با اندکی تصرف و حالتی داستان‌گونه)

یک: چرا حسین؟

جبرئیل امین نازل شد و به پیامبر گفت: حضرت حقتعالی به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که چون على ـ علیه السّلام ـ نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى ـ علیه السّلام ـ (هارون جانشین حضرت موسی ـ علهما السلام ـ بود) پس این فرزند متولد شده را به اسم پسر کوچک هارون که شُبَیر است نامگذاری کن و چون زبان تو عربى است او را حسین صدا بزن.1


دو: اولین کرامت

درخشش عالم هستی را مبهوت خودش کرد. در ابتدا نوری از انوار عالم‌گیرش به بال شکسته شده‌ی ملکی رسید. فطرس2 پرواز کنان به سمت آسمان ندا می‌کرد: کیست مثل من؟! حال آنکه من آزاد شده حسین بن علىّ و فاطمه و محمّدم.3


سه: مرجانِ دریای ولایت

همیشه تابنده و چشمگیـر بوده و خواهد بود. کشتی نجات هست و چراغ هدایت. کسی که حسین ـ‌علیه السلام ـ را حقیقتاً در وجود خودش داشته باشد هدایتش تضمینی‌ست. علاوه بر آن مثل مولایش نورافکنـی می‌کند. به همه می‌فهماند من بنـده‌ی کوی حسین ـ علیه السلام ـ بودم که این چنین آبرو گرفتم. خداوند در قرآن زیبایی وجود پر برکت حسین ـ علیه السلام ـ را به مرجان تعبیر می‌کنـد. آنجا که می‌فرماید: از آن دو دریا مروارید و مرجان بیرون آید. 4 امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه فرموده‌اند: آن دو دریا جدم علی ـ علیه السلام ـ و ماردم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ هستنـد. مروارید امام حسن ـ علیه السلام ـ و مرجان امام حسین ـ علیه السلام ـ است.5دریای ولایت زیبایی‌اش با وجود این مرجان چندین برابر شد؛ چون همانطور که مرجان در عمق دریا و اقیانوس بوده و شگفتی‌های زیادی را به نمایش می‌گذارد، وجود مبارک امام حسین ـ علیه السلام ـ هم از عمق دو دریای مملو از معرفت و حقانیت و همچنین صاحب تمام صفات و کمالات عبودیت و انسانیت متجـلی و متخلق شد.



 1ـ منتهی الآمال، باب پنجم، فصل اول، کیفیت ولادت وجود مبارک امام حسین ـ علیه السلام ـ.

2 ـ فطرس مَلِکی است که به خاطر دیر انجام دادن امر الهی بالهایش شکست و از عرش الهی خارج شد. وقتی ملائکه برای تبریک خدمت پیامبر می‌رفتند جبرئیل او را با خود برد. پس از آنکه خدمت حضرت رسالت ـ صلى اللّه علیه و آله و سلّم ـ رسید تهنیت و تحّیت گفت و شرح حال فطرس را به عرض حضرت رساند. حضرت فرمود: به او بگو خود را به این مولود مبارک (امام حسین ـ علیه السلام ـ)بمالد و به مکان خود (عرش الهی) بر گردد.(منتهی الآمال، باب پنجم، فصل اول)

3 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 245 به نقل از منتهی الآمال (باب پنجم ، فصل اول)

4 ـ یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان. ( سوره مبارکه الرحمن، آیه 22 )

5 ـ تفسیر القمی، ج‏2، ص، 344

خورشید متعجبانه می تابیـد. با همه‌ی درخشش محـو چیزی شده بود. از روزنـه‌ای در یک کوه، نوری به بلندای ملکوت پرتو افکنـی می‌کرد. ناگهان محمـد ـ صلی الله علیه و آله ـ در حالی که لباس نبوت را با شرافت خاتمیتش به تن کرده بود از غار حرا خارج ‌شد. با خروجش از آنجا بشارتی به قلب‌ها داده می‌شد که کفر، نفاق و بت‌پرستی نیز از قلوب خارج می‌شود؛ چرا که او خودش مدت‌ها بعد از این واقعـه الهی و میمـون فرمود: من مبعوث شدم تا مکارم و محاسن اخلاق را تمام کنـم.1

بعد از آنـکه سلسله نبوت و پیامبـری در وجـود مبارک جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ختم شد و مردمِ زمان به این حقیقت پی بردنـد به حکمت خداوندی می‌بایست برای امت رهبـر و هدایتـگر معیـن شود تا مردم بعد از پیامبـر گمراه نشوند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که دلسوز امت بوده و به فرموده‌ی خود، پدر این امت محسوب می‌شدند2 بر آن شدند تا تکلیفی را که خداوند بر وجود نازنینش قرار داده بود اجرایی کند و آن تلکیف چیزی نبـود جز اعلان پذیرفتن ولایت الهی گونـه3 علی ـ علیه السلام ـ بعد از خودش.

اگر سیـری در بیانات گهربار حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ داشته باشیم به این نـکته برمی‌خوریم که بین ختم نبوت و آغاز امامت رابطه‌ی تنگاتنگی وجـود دارد که ایشان بارها به آن تصریح داشته‌اند. اهمیت این ارتباط به گونه‌ای می‌باشد که حتی تمام پیامبـران قبل از حضرت محمـد ـ صلی الله علیه و آله ـ هم در آن حضور داشتـه‌اند. وجود پیامبران در این ارتباط (ختم نبوت و آغاز امامت) را از بیـان گهـربار امام صادق ـ علیه السلام ـ در می‌یابیم که می فرماینـد: خداوند هیچ پیامبر و رسولى را مبعوث‏ نـکرد مگر اینـکه از او پیمان گرفت به رسالت حضرت محمّد و امامت حضرت علی ـ صلی الله علیهما و آلهما ـ.4

به تحقیق اگر ارتباطی بین ختم نبوت و آغاز امامت نبود خداوند منّان دلیلی نداشت که از تمام پیامبران و رُسُل به طور همزمان از رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامت جانشینش امام علی ـ علیه السلام ‌ـ پیمان بـگیرد.



1 ـ بحار الانوار ، ج 68 ، ص 382    و    مکارم الاخلاق ، ص 8.

2 ـ ( من و علی پدران این امت هستیم ) بحار الانوار ، ج 16 ، ص 95.

3ـ(در توضیح ولایت الهی گونه آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ باید عرض شود: که امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: ولایت ما اهل بیت ولایت

خداست.) ترجمه امامت بحارالانوار ، ج 4 ، ص 211.

4 ـ ترجمـه امامت بحارالانوار ، ج 2 ، ص 293.

بلاغت نبـوی‌ و فصاحت علـوی‌گونه‌ی خودش را بـروز داد و فرمود: سینه ما صندوق علم خدا و ظرفِ فهم و حکمت آن است. ما در زمین حجت خدائیم برای بلاد و عباد او.1مثل پدرش آیاتی از آیات خدا بود. فاضله بود. پدرش أمین الله و خودش أمینة الله بود. شیر خورده‌ی دامان حضرت صدیقه‌کبری فاطمه‌زهرا ـ‌سلام‌الله‌علیهاـ و پرورده‌ی مکتب یعسوبُ‌المؤمنیـن(فرماندهوامیر مؤمنین) مولی‌الموحـدین علی ـ‌علیه‌السلام‌ـ بود که سُلالة الولایةیعنی عصاره ولایت بر القابش افزوده شد.میان بنی هاشم و زنان، عقیله بود. فهمیده‌ای بدون آموزگار و عالمه‌ای بدون معلم بود.

میان آل‌علی ـ‌علیهم السلام‌ـ عابده بود که برادرش به او گفت مرا در نماز شبت فراموش نکن خواهـر.2 مثل مادرش باکیـه(گریان)، مظلومة وحیـدة و قرینة النوائب یعنی همدم ناگواری‌ها بود. نائبة الزهراء بود که توانست حامی و پیرو ولی زمان خودش باشد. مثل مادرش که اولیـن مدافع ولایت بود سرسپار امر برادرش حسین ـ علیه‌السلام ـ بود. خلاصه آنکه زینب‌کبری ـ‌سلام‌الله‌علیها‌ـ صدیقةصغری بود.

چه علقه‌ای میان این خواهر و برادر بود که آتشی از غم برادر از قلب خواهر داغدیده شعله کشید و با سوز دل خطاب به ابن‌مرجانة(ابن‌زیاد) ملعون گفت: به جان خودم قسم که تو بزرگ و سالار مرا کشتی، شاخه مرا قطع نمودی، ریشه مرا ازبیخ و بن درآوردی!3  زینب ـ سلام‌الله‌علیها ـ بندگی را از پدرش آموخته. در برابر این همه مصیبت که مصیبةً ما أعظمها و أعظم رزیّتها فی الإسلام و فی جمیع السماوات و الأرض بود فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم.4 ( مصیبتی از مصیبت شما آل‌محمد ـ ص ـ در روز عاشورا در اسلام و بلکه در تمام آسمان‌ها و زمین بزرگ‌تر نبود ـ زیارت عاشورا)

بی دلیل نیست به او می‌گوینـد أم‌المصائب. زینب دختر همان مادری‌ست که فرمود: مصیبت‌هایی که بر من وارد شد که اگر بر روز روشن وارد می‌شد؛روز روشن به شب تاریک تبدیل می‌شد.5

میوه قلب پیامبر رو به پدر کرد و گفت: پدر جان پاداش کسی که بر مصائب دخترم زینب گریه کند چیست؟ جناب رسول الله ـ‌صلی الله علیه و آله‌ـ لب به سخن گشوده و فرمودنـد: پاداش او همچـون پاداش کسی است که برای مصائب حسن و حسین ـ‌ سلام‌الله‌علیهما‌ـ گریه می‌کند.6



1 ـ بحار الانوار ـ ج 45 ـ ص 110

2 ـ سیمای حضرت زینب ـ ص 89

3 و 4 ـ بحار الانوار ـ ج 45 ـ ص 116

5 ـ بحار الأنوار ـ  ج 79  ـ ص 106

6 ـ خصائص الزینبیه ، ص 155

از درد به خود می‌پیچید. در برابر افراد حاضر در مسجدالحرام به آسمان نگاه کرد و در حالی که روبروی خانه‌کعبه ایستاده بود با خدای خود نجوا کرد و در آخر گفت: به حق ایـن فـرزنـدى کـه در شـکـم مـن است و با من سخن مى‌گوید و با سخن گفتنِ خود مونس من گـردیـده و یـقـین دارم که او یکى از آیات جلال و عظمت تو است ولادت او را بر من آسان کن.1 خانه کعبه از دیوار عقبش شکافت. فاطمه بنت أسد ـ سلام الله علیها ـ وارد کعبه شد و  از دید همه پنهان.

سه شبانه‌روز از فاطمه و مولودش خبری نبود. تقریباً تمام اهل مکه این ماجرا را برای هم نقل می‌کردند. روز چهارم سپیده‌اش سر زد. فاطمه با فرزندی که از آیات بارز خداوندی محسوب می‌شد از همان محل ورود به کعبه خارج شد. فاطمه پس از خروج لب به سخن گشود و گفت: هاتفى از غیب مرا ندا کرد که اى فاطمه؛ نام این فرزند بزرگوار را علی بگذار. بـه درسـتـى کـه مـن خـداونـد عـلىِّ أعـلا او را از قـدرت، عـزّت و جلال خود آفـریـده‌ام. بهره‌ی کامل از عدالت خویش به او بخشیده‌ام و نام او را از نام مقدّس خود اشتقاق نـموده‌ام. او را به آداب خجسته خود تأدیب نموده و اُمور خود را به او تفویض کرده‌ام. همچنین او را بـر عـلوم پـنـهـان خـود مـطـلع کـرده‌ام.او در خـانـه مـحـتـرم مـن مـتـولّد شـده اسـت و... . اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من، برگزیده از جمیع خلق من محمــد، کـه رسـول مـن اسـت . او وصـى محمـد خـواهـد بـود. خـوش به حـال کـسـى کـه او رایـارى کـنـدو دوسـت بدارد و واى بـه حال کسى که فرمان او نبرد و او را یاری نکند و هم چنین حق او را انکار نماید.2

براستی علی ـ علیه السلام ـ کیست !؟ او که اولین ایمان آوردنده به حبیب و رسول خدا است.او که مودت و ولایتش نعمت ارزانی شده بر خلایق از جانب خدا است.3 او که نه تنها إنس ،بلکه جنیّان هم به ولایت او ایمان آوردند.4او که مودت ،محبت و ولایتش دستگیـره‌ای محکم است که ترسی از گسستنش نیست.5او که اگر کسی اطاعتش کند خدا را اطاعت کرده و اگر معصیتش کند خدا را معصیت کرده. او که ریسمان مستحکم خدا برای چنگ زدن به آن است.6 او که به تصریح قرآن کریم صراط مستقیم است.7 او که در نهان و پنهان و در شب و روز انفاق می کند.8 او که در لیلة‌المبیت از خود‌گذشتگی خود را در حق حبیب و رسول خدا نشان داد. او که در واقعه‌ی سدالأبواب (بسته شدن درها) همه‌ی درها برای ورود به مسجد بسته شد مگر درب خانه‌ی او. او که در روز خیبر گشایی‌اش بارِ دیـگر ثابت کرد که جانشین برحق حبیب و رسول خداست. او که باب علوم خداوندی جناب رسول الله‌ـ صلی الله علیه و آله‌ـ  است. او که جناب رسول الله ـ‌صلی الله علیه و آله‌ـ در حقش فرمود:کسی که دوست دارد بر کشتی نجات سوار شود و به ریسمان الهی چنگ زند و به دستگیره‌ی ناگسستنی دست اندازد باید ولایت علی ـ‌علیه السلام‌ـ را بعد از من بپذیرد و با دشمنانش دشمنی کنـد.9

خلاصه آنکه او کسی است که خداوند در قرآنش در حق او و فرزندانش می فرماید: اگر آنچه از درخت که روی زمین است قلم شود و آنچه از دریا روی زمین وجود دارد با هفت دریای دیگر دوات شود تا کلمات مرا شمارش کننـد، کلمات من پایانی ندارد. امام کاظم ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه فرمودند:به خدا قسم ما اهل بیت کلمات خدا هستیم که کسى فضائل ما را درک نمى ‏کند وعقل هیچ بشرى به انتهاى فضیلت ما نمی‌رسد.10



1 ـ منتهی الآمال ، باب سوم ، فصل اول.

2 ـ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى،ص 8

3 ـ تأویل الآیات الظاهرة، ص 431.

4 ـ مناقب آل ابى طالب ابن شهر آشوب  ج2، ص 323.

5 ـ تأویل الآیات الظاهرة، ص 432

6 ـ تفسیر القمی، ج‏1، ص: 108

7 ـتفسیر نور الثقلین، ج‏1، ص: 21

8 ـ سوره بقره ، آیه 274

9 ـ عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 227، ح 43

10 ـ تفسیر جامع، ج‏5، ص: 297

مأمون گفت: محمد بن على با آنکه هنوز کودک است در علم و دانش بر دیگران مقدم است و امیدوارم که فضل و برترى او بر دیگران آشکار گردد.

 آنان در پاسخ گفتند اگر هم سیرت و رفتار این جوان مقبول و پسندیده باشد اما او هنوز کودک است و از دانش و فقه بهره‏اى ندارد.پس باید صبر کرد تا علم و ادب و فقه فرا گیرد آنگاه آنچه می خواهى درباره او در عمل آر .مأمون گفت من او را می شناسم و مى‏دانم که از اهل بیت فضل و دانش است و ماده علم او از الهام الهى است، اگر سخن مرا باور ندارید او را بیازمایید.

 پس رأى ایشان بر این قرار گرفت که او را بیازمایند و یحیى بن اکثم قاضى القضات را مأمور آزمایش او کردند تا مسائلى در فقه از او بپرسد.آنگاه مجلسى آراستند و امام را که هنوز به ده سالگى نرسیده بود حاضر ساختند.یحیى بن اکثم را نیز گفتند تا در آن مجلس در حضور مأمون از آن حضرت سئوالاتى در فقه بکند.یحیى پس از اجازه از مأمون از آن حضرت پرسید که حکم کسى که در حال احرام صیدى را بکشد چیست؟حضرت در پاسخ گفت: آیا آن شخص در حرم این صید را کشته است یا در بیرون حرم؟ به عمد کشته است یا به خطا؟ اگر به خطا کشته است عالم به مسأله بوده است یا جاهل به آن؟ آزاد بوده است یا بنده؟ صغیر بوده است یا کبیر؟ آن صید از پرندگان بوده است یا غیر آن؟ آیا این قتل در شب بوده است یا روز و آن شخص احرام عمره داشته است یا تمتع؟ چون آن حضرت شقوق و وجوه مختلف مسأله را پرسید یحیى در جواب فرو ماند و مأمون روى به خویشان خود کرد و گفت: آیا اکنون شناختید آن کسى را که نمى‏ شناختید؟