شورِ شیرین

صفحات تاریخ را که ورق می زنم اشک از چشمانم سرازیر می شود و خون از قلبم. چه جماعت پَستی بودند که اوراقی پر از سیاهی و نفاق را به صحیفۀ تاریخ اضافه کردند. حرف از کوچه هست و هتک حرمت. حرف از شاهزادۀ شهید هست و مظلومیت.

هنوز سایۀ غم جد بزرگوارشان روی سینه شان سنگینی می کرد. داغدار بودند. شال عزا روی دوششان خودنمایی می کرد. حیوانهای انسان نما کاری با آنها کردند که زمین و آسمان به حال آنها غرق ناله شد. نمی دانم تاوانِ کدام گناه را پس می دادند که می بایست وحشیانه مورد هجوم قرار گیرند. گفتم گناه ! اصلاً آنها اهل گناه بودند که بخواهند تاوان پس دهند ؟! مگر آنها خانواده ای نبودند که پس از نزول آیۀ شریفۀ إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً (1) حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هر روز به مدت شش ماه پشت درِ خانۀ آنها می آمد و می فرمود: السلام علیکم یا اهل بیتی.

اگر عالم یکپارچه چشم شود و روز و شب اشک ببارد باز هم برای این مصیبت کم گریه کرده است. مصیبتی که در آن محور حدیث لَولاک مظلومانه ، پشت درِ خانۀ وحی مجروح می شود و ...  . مصیبتی که در آن شاهزادۀ صغیر حضرت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ به شهادت می رسد و بعضی تاریخ نویسان نام او را ذکر می کنند اما واقعه را شرح نمی دهند تا مجبور نشوند عاملین شهادت او را نام ببرند.

در این ایام حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ از داغ واقعۀ کوچه، هتک حرمت و شهادت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ قلبشان آزرده هست. سزاوار است برای تسکین قلب نازنین آنها بعد از  سرسپردن به آنها و انجام فرامینشان همواره بر فاعلین واقعۀ کوچه و قاتلین حضرت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ لعن و نفرین فراوان فرستاد.

أللهُمَّ العَن اوّل ظالِمٍ ظَلَمَ حقَّ محمدٍ و آلِ محمدٍ و آخِرَ تابِعٍ لَه علی ذلِک

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزُداید و شما را کاملاً پاکیزه گرداند.

وقتی آوای آسمانی أنذِر عشیرَتَک الأقرَبین بر وجود نازنین رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد علی ـ علیه السلام ـ اولین کسی بود که در سنین آغازین نوجوانی به فراخوان سعادت مندانه و الهی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ لبیک گفت و با تمام وجود آمادگی خود را برای پیروی از او اعلام کرد. ارتباط برادرانه ی رسول الله و پسر عمویش علی ـ سلام الله علیهما ـ در طول زندگی پربرکتشان باعث شد همچنان که علی ـ علیه السلام ـ اولین درک کننده ی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بود آخرین درک کننده ی او نیز باشد. چرا که وقتی سر مبارک رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ روی سینه ی پر از علم علی ـ علیه السلام ـ بود و فاطمه و بچه ها ـ سلام الله علیهم ـ با چشمانی اشک آلود آنها را نظاره می کردند علاوه بر پیامبر جز علی و فاطمه ـ سلام الله علیهم ـ کسی از آینده ی جانسوز خاندان رسالت و ولایت خبر نداشت.

فقط چند ساعت از وفات شهادت گونه ی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ گذشته بود. درون شیطانی عده ای از صحابی نماها که در غدیر خم گِرداگِرد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ حضور داشتند شکوفا شد. شورا به پا کردند و اولین جرقه های هتاکی به آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ در آن جلسه زده شد. به بیان دقیق تر آتش کینه هایی را که از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به دل داشتند بار دیگر شعله ور کردند تا علاوه بر اینکه سالهای سال با زخمِ زبان قلب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ را می سوزاندند و او را ساحر و جادوگر خطاب می کردند برای اهل بیت او نیز آتشی دوچندان آماده کنند.

ایام سوگواری رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ که می آید و می گذرد قلب شیعه نمی داند برای کدام مصیبت خون گریه کند. از جهتی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ که پدر امت و مایه ی آرامش زمین و زمان هست جانسورانه فوت می کند. از جهت دیگر خانه ی نزول وحی و ساکنین آن مورد هتاکی و جسارت حیوان صفتان قرار می گیرد که حتی حیوان هم از کار آنها شرم می کند. دردهای شیعه بی شمار است که إنشاالله با ظهور مُعِزُ الأولیـاء و مَذِلُ الأعـداء انتقام آنها گرفته می شود.

آنچه در طول زمان های مختلف بر شیعه واجب بوده و هست بالا نگه داشتن پرچم اسلام ناب محمدی با تمسک به کتاب خدا و عترت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ می باشد. این کار علاوه بر تبلیغِ ولایتِ الهی آنها تسکینی بر قلب داغدار آنها نیز هست. خداوند حکیم در آیه شریفه ی 21 از سوره مبارکه ی احزاب می فرماید: لَقَد کان لَکم فی رَسول اللهِ اُسوةٌ حَسَنة ( به درستی در اعمال و رفتار رسول الله برای شما اسوه و الگوهای نیکویی هست ). هر کس خود را محب و دوستدار آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ می داند باید برای فهم مفاهیم ولایی و تبلیغ آن مسیر زندگی خود را به مسیر زندگی آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ نزدیک کند تا از دسیسه های شیطانی در امان بماند و معنای حقیقی سعادت را بفهمد و بفهماند. خلاصه آنکه راه محمد و عترت او ـ صلی الله علیه و آله ـ  راه سعادت هست و بس.

امید که خداوند منان بر سر ما منت گذاشته و ما را در کسب صفات حمیده و پیمودن راه آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ روز به روز موفق گرداند.

 

به مسافرت رفته بود. وقتی به خانه برگشت به او خبر دادند نخستین دختر باغ ولایت بسان شکوفه ی بهاری که باغ را خوشبو می کند دنیا را با  قدوم پربرکت خود نورانی کرده . فاطمه و علی ـ سلام الله علیهما ـ از پیامبر خواستند فرزند متولد شده را نامگذاری کند. «پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ  فرمود: فرزندان فاطمه ـ  سلام الله علیها ـ فرزندان منند ولی خدا درباره ی آنان تصمیم می گیرد. بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام می رساند و می فرماید نام این دختر را زینب بگذار»1 که این حاکی از ارتباط خاص زینب ـ سلام الله علیها ـ با حضرت حق از بدوِ تولد است.

زینب ـ سلام الله علیها ـ که بزرگ شده ی دامان فاطمۀ زهرا و دست پروردۀ علی و شاگرد مکتب حسن و  حسین ـ سلام الله علیهم ـ است همان گونه که خدا فرموده بود نام او را زینب بگذارید تا زینت پدر باشد نه تنها بر زینت های پدر افزود بلکه زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت نیز گشت.

انگار علی ـ علیه السلام ـ بعد از سی سال زنده شده. مردم بعد از سالها در جوّ ظلمانی کوفه طنین هایی از  حق و حقیقت و رسوائی ابن زیاد ملعون از زبان شیوای زینب ـ سلام الله علیها ـ می شنیدند. کسانی که علی ـ علیه السلام ـ را درک کرده بودند وجود او را در سیمای زینب ـ سلام الله علیها ـ می دیدند و تأسف می خوردند. اما چه سود ...؟! با حسین زنده بودند ولی با حسین زندگی نکردند.

دروازۀ شهر شلوغ بود. عده ای روی بام ها جا گرفته بودند. از اینکه تعدی کنندگان را به اسارت گرفته بودند خوشحالی می کردند. علی بن حسین ، زینب ، محمد بن علی ، رقیه بنت الحسین ،سکینه و . . .  دست بسته می آمدند و مردم آنها را خارج شده از دین خدا می دانستند.

چه شده که مردم شام فرزندان رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ را بی دین خطاب می کنند؟ دلیل اصلی ذهنیتی بود که نسبت به رسول الله و آل او ـ صلوات الله علیهم ـ برای خود ترسیم کرده بودند که عامل این ذهنیت غلط چیزی جز اسلام معاویۀ ملعون نبود. باید دانست دینی که در شام به عنوان دین رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به مردم عرضه می شد فقط پوسته ای از اسلام بود که در پشت آن هوا و هوس های شیطانی حکمرانی می کرد.

مردم شام اسلام خود را از حاکم جور گرفته بودند؛ ولی چرا مردم کوفه که سالهایِ سال علی و حسن ـ سلام الله علیهما ـ را درک کرده بودند به هتاکی و جسارت به اهل بیت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ راضی شدند ؟ نادیده گرفتن و پایمال کردن ارزشها که ثمرۀ بی بصیرتی است چنین وضعیتی را رقم زد. در این میان زینب ـ سلام الله علیها ـ که شیرزنِ عرصه های ایمان، پیروی از ولیّ زمان، حجاب و عفاف،ایثار و  استقامت و صبر و اندیشه و تدبیر است در برابر هجمه های ظالمان قَد علَم کرد و مثل مادرش فاطمۀ زهرا ـ سلام الله علیها ـ که اولین حامی و مدافع ولایت بود اولین مبلّغ نهضت پرفروغِ عاشورا شد تا تاریخ کربلا به عنوان تاریخ جاودانگی اسلام و تشییع محسوب شود.

اگر پیکار تبلیغی و خصوصیات درونی زینب ـ سلام الله علیها ـ نبود تاریخ کربلا رنگ و بوی این چنینی به خود نمی گرفت. زینب ـ سلام الله علیها ـ با خطابه های کوبندۀ خود قلۀ شهامت را درنوردید و بدین واسطه حزب الله را از حزب شیطان جدا کرد. هم چنین با نگاه زیبا بینی که به مصیبت ها و سختی های راه حق برای انجام وظیفه داشت موجب شد تا راه امام حسین ـ علیه السلام ـ فراگیر شود.

   

ربّ زِدنا عِلماً و حِلماً وعمَلاً  

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ ریاحین الشریعه ـ ج3 ـ ص38

 

چه عظمتی بود. همه گوششان را برای شنیدن کلام الهی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تیز کرده بودند. چشم ها غرق نور بود و قلب ها غرق شور. دیدگان همه به سوی آخرین رسول الهی و وصی بر حقش دوخته شده بود. نوایی طنین انداز شد که فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. بعد از من به پسر عمویم اقتدا کرده و اعمال و رفتار خود را تمام و کمال به شیوه ی زندگی او منطبق کنید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید. گروه گروه برای عرض ادب و بیعت کردن خدمت علی ـ علیه السلام ـ شرفیاب می شدند. بیعت می کردند و وجود خود را به حبل الله المتین پیوند می زدند.

چندی نگذشت که دشمنان به ظاهر دوست که در غدیر پیمان بسته بودند رشته ی محبت را گسستند و خود را از سعادت جاودانه محروم ساختند. جز تعدادی اندک که اهل بصیرت بوده و در عالم معنا سِیر می کردند یار و یاور علی ـ علیه السلام ـ نماندند. چرا که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر تنزیل می جنگید و علی ـ علیه السلام ـ بر تأویل. دشواری کار علی ـ علیه السلام ـ همین بود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با دشمنی روبرو بود که ظاهر و باطنش کفر بود. ولی علی ـ علیه السلام ـ بر جامعه ای حکمرانی می کرد که قلب های بسیاری از مردم آن جامعه پُر از شک و شبهه هایی بود که اسلام قلابی در جبهه ی مخالف بر آنها القا کرده بود. باید متذکر شد که جز اهل بصیرت و بینش راه را از چاه تشخیص نداده و در صراط مستقیم ثابت قدم نماندند.

ثمره ی بی بصیرتی چهره های سرشناس ـ که به خواص تعبیر می شوند ـ در زمان  حکومت امام علی ـ علیه السلام ـ باعث شد چندی بعد در زمان حکومت چند ماهه ی امام حسن ـ علیه السلام ـ به بار نشیند و یاوران ایشان با وعده های دنیوی از سوی جبهه ی باطل به آنها بپیوندند و امام ـ علیه السلام ـ مجبور به پذیرفتن صلح شود. دنیا طلبی در جامعه اسلامی رخنه کرده بود و بلایی بزرگ به شمار می رفت. دامنه ی این بلا به قدری بزرگ بود که به کربلا نیز رسید و واقعه جانگداز شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یاران و اهل بیتشان را رقم زد خلاصه آنکه بی بصیرتی و دنیا طلبی افرادِ یک جامعه در همه ی زمانها عامل اساسی و همیشگی برای نفوذ منافقان به جمع آنها و کمرنگ جلوه دادن ارزشهای یک نهضت و انقلاب بوده است.

مرحبا بر کسانی که باآگاهی و بصیرت در فضای سال 88 که شبهه ها بُروز عملی پیدا کرده بود و به فتنه تبدیل شده بود ارزشهای اسلامی به جامانده از غدیر و نهضت کربلا را حفظ کردند تا انشاالله برای نسل های آینده ی انقلاب اسلامی پایدار بماند و آیندگان در فضای انقلاب اسلامی راه پربرکت غدیر و کربلا را بپیمایند.

                                                                                      

                                                                                         أللّهم اجعَل عَواقبَ امورِنا خَیراً       

 

کاروان بشریت در هر زمان و مکان همواره در جستجوی بهترین راه برای ادامه ی حیات بوده و هست. آنچه مستلزم یک زندگی پرمحتوا می باشد مدیریت عقلانی و برنامه ریزی اجتماعی است. در رابطه با مدیریت عقلانی می بایست انسان از تجارب و گذشته ی گذشتگان عبرت گرفته و به آینده ی خویش نیز فکر کند. بدین معنا که با آگاهی و شناخت در مسیر های مختلف قدم گذاشته تا از عواقب احتمالی در امان باشد. به تعبیر دیگر انسان باید دارای بصیرت باشد تا اعمال او با ارزش تلقی شود. چرا که صادق آل محمد ـ علیه السلام ـ می فرمایند: کننده ی کار بدون بصیرت مانند رونده در غیر راه صحیح است. (اصول کافی – ص401 – ج4)

اجتماع باید رهبر داشته باشد و برنامه های کلی جامعه را به افراد عرضه کند تا علاوه بر مدیریت عقلانی طبق برنامه ریزی اجتماعی نیزعمل کرده و به سوی زندگی آرمانی گام بردارند. اما بیشتر از آنکه رهبر یک جامعه در زندگی انسان نقش داشته باشد خودِ شخص دراین زمینه موثر است. به عنوان مثال در واقعه کربلا افرادی بودند که اهداف درونی و رهبرِ دینی آنها با رهبریت حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ با مخالفت همراه بود. ولی آنها با آزاد اندیشی و بصیرت راه نجات،یعنی راه حسین بن علی ـ علیه السلام ـ را برگزیدند و به سعادت جاودانه دست یافتند. (نظیر زهیر بن قین )

آری؛راه آل الله ـ علیهم السلام ـ راه سعادت است.در واقع انسان با پذیرش ولایت الهی ایشان در دنیا و آخرت امان می یابد.

حضرت اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ از غیور مردان عرصه ی سرسپاری و پیروی از ولایت بودند. آن زمان که از جانب دشمن نابکار برای او و برادرانش امان نامه ارسال شد با طنین علوی فرمودند: لا حاجةَ لنا فى أمانِکم،أمان اللهِ خیرٌ من أمان ابن سمیة (ما را به امان شما نیازى نیست،امان الهى بهتر از امان ابن زیاد است ).

حضرت اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ به دلیل ولایت پذیری امام زمان خویش به مرتبه ای دست یافتند که امام سجاد ـ علیه السلام ـ در بیان مقام او فرمودند: روز قیامت برای عمویم عباس نزد خداوند منزلتی است که همه شهدا به مقام او غبطه می خورند.

آیا ولایت پذیری اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ جز از راه بصیرت و ایمان کامل به امام زمان خویش بوده است؟ امام صادق ـ علیه السلام ـ در توصیف خصلت منحصر به فرد ولایت پذیری عموی خویش می فرمایند: کان عمُّنا العباسِ نافِذُ البصیرة و صُلبَ الإیمان ( عموی ما عباس، بصیری نفوذ کننده و مؤمنی محکم بود. ). علاوه بر این عبارت . . . ألمُطیعُ لِله و لِرسولِه و لِأمیرالمؤمنین والحَسنِ والحُسین . . . که به عنوان زیارت حضرت عباس ـ علیه السلام ـ از لسان مبارک امام صادق ـ علیه السلام ـ صادر گردیده به ولایت پذیری بی چون و چرای اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ تصریح دارد.

بنابراین بر ماست که چون اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ از امام زمان خویش پیروی کرده و از هیچ عملی برای خشنودی ایشان  دریغ نورزیم؛ باشد که بدین واسطه در دنیا و آخرت امان یابیم.

و اما در حال حاضر که امام عصر ـ عج ـ در غیبت کبری به سر می برند می بایست امر ایشان را ـ که فرمودند: در حوادث و وقایع زمان غیبت به راویان حدیث ما اهل بیت مراجعه کنید ـ با جان و دل پذیرا باشیم و پشت سر رهبر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ـ حفظه الله ـ در تحقق اهداف انقلاب اسلامی قدم برداریم.

               اللهم عجل لولیک الفرج و انصر قائدنا الخامنه ای

 

مردِگان را دیده اید ؟! پس از رخت برکندن از این دیار ـ سرای دنیا ـ مال و اموالی را بر جای می گذارند و بعضی ورّاث مادی نگر این مال و منال را بهترین بازمانده از میت می پندارند. غافل از کلام مولای کونین حضرت علی ـ علیه السلام ـ که می فرمایند : ( لا میراثَ کالأدب / میراثی چون ادب نیست ).

ادب یعنی چه ؟ بنابر آنچه از کلام بزرگان بدست آمده متخلق شدن به اخلاق انسانی را ادب گویند.البته انسانی که مورد تأیید اسلام باشد. به تعبیر دیگر اخلاقِ انسانِ اسلامی را ادب گویند.

یاد دارم زمانی مکرراً جمله ی پر محتوای ادب آداب دارد را رونویسی می کردیم تا خط نوشتاری ما خوش حالت شود. اکنون با نظاره به مفهوم آن درمی یابم که برای خوش حالت شدن خط زندگی نیز، بکارگیری این جمله در اعمال روزانه ضرورری است. چرا که ادب موجب رَفعتِ (بلندی) مقام و منزلت می شود.

آری؛ حرف از ارتقای مرتبه ی انسانی است. از جمله کسانی که ادب او موجب عاقبت به خیری و تغییر مسیر زندگی دنیوی و اخروی او گردید حضرت حر بن یزید ریاحی ـ علیه الرحمة ـ می باشد. او که دل کودکان و بانوان کربلا را آزُرده بود با احترام و عرض ادب حقیقی به ساحت قدسی بانو مخدره حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ جرقه های نجات خویش را روشن کرد. علاوه بر این با فراهم کردن شرایطی خاص خود را مشمول عنایت حضرت اباعبدالله الحسیــن ـ علیه السلام ـ گرداند و آن عنایت نگاهِ کریمانه ی حضرت امام حسیـن ـ علیه السلام ـ بود که موجب رِقّت قلبِ حر ـ علیه الرحمة ـ گردید. آنگاه حر ـ علیه الرحمة ـ که ولایت امام حسین ـ علیه السلام ـ را بعد از نگاه مطعوفانه حضرت پذیرفته بود فانوسِ  ولایت ایشان  را در دست گرفت و خاضعانه به محضر مولایمان آمد و از کرده‌ی خویش عذر خواهی نمود. حسیــن ـ علیه السلام ـ که فرزند دختر رحمة للعالمیـن است با روی باز از او استقبال کرد تا حتی فکرِ خجالت هم به ذهن حر ـ علیه الرحمة ـ خـطور نکند.

عجیب نیست که چنین عملی از امام حسیــن ـ علیه السلام ـ دیده شود. چرا که به فرموده ی امام هادی ـ علیه السلام ـ اهل بیــت ـ علیهم السلام ـ  اصول و اساس کرم هستند.(زیارت جامعه کبیره)

سوال اینجاست که انسان با چه شرایطی می تواند خود را شامل عنایات بی پایان حضرات آل الله ـ علیهم السلام ـ کند؟ لازمه ی اصلی عاقبت به خیری پذیرش ولایت الهی گونه ی ایشان به صورت حقیقی است. سپس می‌بایست حرف دهان را به حرف دل تبدیل کرد. آنچه که از خوبی ها زمزمه ی زبان ماست باید در عمل نیــز ثابت شود.

اگر حر ـ علیه الرحمة ـ به امام حسیـن ـ علیه السلام ـ عرض کرد: به احترام مادر بزرگوارتان در برابر شما سکوت می کنم در عمل نیز پایبند به گفته ی خویش بود. او اولین شخصی بود که در روز عاشـورا از لشکر عمر بن سعد ملعون به لشکر امام حسیـن ـ علیه السلام ـ پیوست.(علاوه بر حر ـ علیه الرحمة ـ چند تن دیگر نیز به لشکر امام حسیــن ـ علیه السلام ـ پیوستـند).  آری؛ او ادب ورزید و لیاقت یاوری حسیــن ـ علیه السلام ـ را کسب کـرد.

حافظا علـم و ادب ورز که در مـجلس شاه

هر که را نیست ادب لایق صحبت نیست

امید که ما نیـز همچون حر ـ علیه الرحمة ـ چراغ هدایت عالم یعنی حضرت اباعبدالله الحسیــن ـ علیه السلام ـ را در قلب خویش جای داده تا از بهترین یاری کنندگان ایشان محسوب شویم. باید دانسته شود که یاوری حسیـن ـ علیه السلام ـ جز با زنده نگهداشتن شعارها  و اهداف قیــام ایشان میسّر نمی شود.

                                                                                  أللهم ارزقنـــا شفاعة الحسیـــن یوم الورود

 

 

 قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مانند دو بال پرنده ای هستند که اگر هر دو یا یکی از آنها نباشد پرواز به سوی سعادت و کمال انسانی امکان پذیر نخواهد بود. معادله ی قرآن منهای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ واهل بیت ـ علیهم السلام ـ  جدای از قرآن در قاموس شیعه معنا ندارد.هر جا سخن از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ باشد پشتوانه ی آن کلام وحی است و اگر سخن از وحی است مفسر و ترجمانی همانند اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را می طلبد.

 

حضرت رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: هُم معَ القرآنِ و القرآنِ معهم، لایُفارِقونَه و لا یُفارِقُهم / آنان (اهل بیت) همراه قرآنند و قرآن نیز همراه آنان ، از قرآن جدا نمی شوند و قرآن نیز از آنان جدا نمی شود.

هر دو جلوه ای از رحمت بی پایان الهی ، منادی انسانیت ، عدالت ، زندگی شرافتمندانه و سعادتمندانه هستند.و اما قضاوت با شما خواننده ی گرامی:

ـ آیا حسین ـ علیه السلام ـ که به فرموده ی حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ با قرآن عجین است و جز راه حق را نمی پیماید سزاوار چنین رفتار وحشیانه ای بود که کوفیان با او و اهل و عیال او کردند ؟

ـ آیا حسین ـ علیه السلام ـ دردانه و بهجت قلب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و خامس آل کساء نبودند ؟ مگر خلق آن زمان حدیث شریف کساء را مکرراً نشنیده بودند ؟ مگر در این حدیث شریف جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ، حسین ـ علیه السلام ـ را نور چشم و میوه قلب خویش خطاب نکرده بودند ؟

پس چه امری موجب پدیدار شدن ماجرای دردناک کربلا شد ؟ چه دلیلی باعث شد که عمربن سعد ملعون در روز عاشورا خطاب به لشکریان خود بگوید: (شاهد باشید و به ابن زیاد ملعون بگویید کهاولین تیری که به سوی حسین ـ علیه السلام ـ و حسینیان پرتاب شد از سوی من بود) ؟ مگر عمر بن سعد ملعون پدر و برادر حسین ـ علیه السلام ـ را درک نکرده و به مقام والای ایشان واقف نبود ؟

چیزی جز دنیا طلبی و فزون خواهی گریبان این قوم سفاک را گرفته و به قعرِ سَقَر (جهنم) فرستاد ؟ آنگاه که ابن زیاد ملعون به عمر بن سعد ملعون گفت:در صورتی فرمانروایی مُلک ری را به تو اعطا می کنم که با حسین ـ علیه السلام ـ از درِ جنگ وارد شوی و کشته ی او را برای من بیاوری.

عمر بن سعد ملعون چه کرد ؟ دنیا را خرید و جهنم نیز در پی آن . . .

امید که چنین واقعه ای برای ما رخ ندهد. آنگاه که از امام زمان خویش دعوت کنیم و برای عرض ادب به محضرشان لحظه شماری کنیم ولی زمانی که به دیدار ایشان نائل گشتیم اربابمان را در حالی که نیازمند یاری است تنها گذارده و به دنبال منافع خویش رهسپار شویم.

مثل آن قوم شَقی و دَنی که حتی به پیراهن چاک چاک و کهنه حسین ـ علیه السلام ـ رحم نکرده و حتی آن را به غارت بردند. مثل آن جمعیت خبیث و حرام زاده که درون خود را مملو از حرام کرده بودند به طوری که دیگر کلام الهی امام زمانشان حسین ـ علیه السلام ـ در قلب شان اثر نمی کرد. چرا که حرام ریز و درشت وجودشان را با خود پیوند زده بود و مُلکِ وجودی آنها را به تصاحب خود درآورده بود.

آری؛ آنچه حادثه ی کربلا را به وجود آورد دنیا طلبی بود که موجب گرایش به لقمه ی حرام گردید. تا آنجا که حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ نیز در روز عاشورا به این مسأله تصریح می کنند. ( مُلِأت بُطونَکم مِنَ الحَرام / شکم هایتان از حرام پر شده )

 بیائیم حسینی باشیم و حسینی بمانیم. طعام تن را از حرام برنگیریم. چشمان خویش را با نگاه های حرام آلوده و مسموم نکنیم تا توفیق گریه برای حسین ـ علیه السلام ـ، بهترین خلق خدا از ما سلب نشود.                

                                                                        اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود

 

 

 

دگر بار محرم آمد . . .

نوای حیَّ علی العزاء فی ماتم الحسین ـ علیه السلام ـ مظلوم کربلا در عالم امکان طنین انداز شد. اگر اهل زمین محرم و صفری را برای حسین ـ علیه السلام ـ تباکی می کنند، اهل افلاک و سماواتیان هرروزشان بوی محرم و صفر می دهد و اوقات خویش را به عزاداری بر حسین ـ علیه السلام ـ سپری می کنند. هر روز برای دردانه ی حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ ، میوه ی قلب زهرای بتول ـ سلام الله علیها ـ و جگر گوشه یَعسوبُ المؤمنون حضرت علی ـ علیه السلام ـ (فرمانده و امیر ایمان آوردگان) بر سر و سینه می زنند.

این حسیــن کیست که عالــم همه دیـوانه اوست

این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

براستی چرا حسین ـ علیه السلام ـ این گونه عزیز است ؟ برگی مختصر از اوراق پربهای این عزت چنین است : حسین ـ علیه السلام ـ برای احیایِ سنتِ فراموش شده ی جد اطهر خویش تمام هستی اش را بر کف گرفت و فدا کرد. حسین ـ علیه السلام ـ برای سرکوب منحرفان و مستکبرانِ به ظاهر مسلمان از هیچ حرکتی فرو ننشست؛ چرا که دین خدا آن گونه که شایسته اش بود به مردم عرضه نمی شد. حلال خدا را حرام و حرامش را به حلال تبدیل کرده بودند.

حسین ـ علیه السلام ـ برخاست تا فلب های دنیا طلبانه ی مملوِ از حرام را آگاه کند که اگر هر کجای عالَم در هر زمانی سلطان ظالمی تکیه بر اریکه ی قدرت نهاد و طبقِ نفسِ شیطانی خویش حکمرانی کرد مستحق عذاب الهی است. از همین رو با اهل و عیال ، کوچک و بزرگ و درون و برون خود علیه استبداد قیام کرد؛ تا آنجا که فرمودند:

إن کان دینُ محمد لم یستقم إلا بقتلی فیا سیوف خُذینی (اگر دین محمد پایدار نمی ماند مگر به قتل من پس ای شمشیرها مرا دریابید)

آیا حکمرانیِ سلطان فقط بر بلادی از بلاد های زمین صدق می کند ؟ خیر !!!

هر شخص بسان سلطانی بر وجود خویش است. باید آنسان بر مُلک دل حاکمیت کند که از هر گوشه و کنار آن نهال های عمل به فرامین حضرت حق و محبت ، مودت و تمسک به حضرات آل الله ـ علیهم السلام ـ به ثمر نشیند.

آری؛ بیداری قلوب که توسط حسین ـ علیه السلام ـ صورت گرفت مختص به زمان خویش نبوده و تنها در کربلا ثمر بخش نیست. بلکه به هر زمان و مکان تعلق می گیرد.

. . . و این است معنای گوهرافشانی حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ که می فرمایند : إنّ الحسینَ مصباحُ الهدی و سفینةُ النجاة (براستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است). آری؛ حسین ـ علیه السلام ـ همواره راه نجات و چراغ هدایت بوده و خواهد بود.

بی دلیل نیست که حضرت صادق آل محمد ـ علیه السلام ـ در عظمت مصیبت حسین ـ علیه السلام ـ لب به سخن می گشایند و می فرمایند: إنّ لِقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین (لن) لاتبرد أبداً (براستی به خاطر کشته شدن حسین حرارتی در قلوب مؤمنین است که تا ابد سرد نمی شود )؛ چرا که حسین ـ علیه السلام ـ، استثنای عالم وجود را مظلومانه به شهادت رساندند.

آری؛ حسین ـ علیه السلام ـ را که برای احیای امر به معروف و نهی از منکر ، برای بیان نپذیرفتن بیعت ظالم و  . . . قیام کرده بود در مقابل دیدگان اهل حرم مورد جسارت قرار دادند.

. . .  و درد همین است که اسلام محض را به بهانه ی قیام علیه خلیفه ی وقت که از اقامه ی ظلم و ستمی علیه اسلام و اسلامیان دریغ نکرده بود مظلومانه شهید کردند.

                                                                                                                           

                                                                           لعنت الله علی القوم الظالمین

 

 

شأن مباهلـه

... امام حسن علیه السّلام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى خدا داستان‏ مباهله‏ را شرح داد و فرمود: پدرم على نفس پیغمبر خدا است، من و برادرم فرزندان پیامبریم، منظور از کلمه، نسائنا (که در آیه مباهله می باشد) مادرم زهراء است، مائیم که اهل و آل پیامبریم، پیغمبر خدا از ما و ما از او هستیم.

 

 در تفسیر قمى از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت آورده شده  که ایشان فرمودند: نصاراى نجران وقتى براى وفد و شرفیابى حضور رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ حرکت مى‏ کردند، سه نفر از بزرگانشان به نام اهتم و عاقب و سید با آنان همراهى نمودند، در مدینه وقتى موقع نمازشان رسید، ناقوس نواخته به نماز ایستادند، اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عرضه داشتند: یا رسول اللَّه این مسجد تو است، مسجد اسلام است، چرا باید در اینجا ناقوس بنوازند؟ رسول خدا ص فرمود: کارى به کارشان نداشته باشید، بعد از آنکه از نمازشان فارغ شدند، به رسول خداـ صلی الله علیه و آله ـ نزدیک شده، پرسیدند: مردم را به چه دینى دعوت مى‏ کنى؟ فرمود: به شهادت دادن به اینکه جز اللَّه معبودى نیست و اینکه من فرستاده خدایم و اینکه عیسى ـ علیه السلام ـ بنده‏ اى است مخلوق که مى‏ خورد و مى‏ نوشید و سخن مى‏ گفت. پرسیدند: اگر مخلوق و بنده بود پدرش که بود؟، در اینجا به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وحى شد که به ایشان بگو: شما در باره آدم چه مى ‏گوئید؟ آیا بنده‏ اى مخلوق بود، مى‏ خورد و مى‏ نوشید و سخن می گفت و عمل زناشویى انجام مى‏‌داد یا نه؟ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همین سؤالات را از ایشان کرد، جواب دادند: بله بنده‏ اى مخلوق بود و کارهایى که برشمردى مى‏ کرد، فرمود: اگر بنده بود و مخلوق پدرش که بود؟ مسیحیان مبهوت و مغلوب شدند و خداى تعالى این آیه را فرستاد: " إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ..." و نیز این آیه را که فرمود:" فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ‏- تا جمله- فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ". رسول خداـ صلی الله علیه و آله ـ به ایشان فرمود: پس با من مباهله کنید، اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود، مسیحیان گفتند: با ما از در انصاف درآمدى، قرار گذاشتند همین کار را بکنند، وقتى به منزل خود برگشتند، رؤسا و بزرگانشان مشورت کردند و گفتند: اگر خودش با امتش به مباهله بیایند، مباهله مى‏ کنیم چون مى‏ فهمیم که او پیغمبر نیست و اگر خودش با اقرباءش به مباهله بیاید مباهله نمى‏‌کنیم، چون هیچکس علیه زن و بچه خود اقدامى نمى‏ کند، مگر آنکه ایمان و یقین داشته باشد که خطرى در بین نیست و در این صورت او در دعویش صادق است، فردا صبح به طرف رسول خدا ص‏روانه شدند، دیدند که تنها رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ براى مباهله آمده‏‌اند، نصارا از اشخاص پرسیدند: اینان چه کسانى هستند؟ گفتند: این مرد پسر عم و وصى و داماد او است و این دخترش فاطمه س است و این دو کودک، دو فرزندانش حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ هستند، نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عرضه داشتند: ما حاضریم تو را راضى کنیم، ما را از مباهله معاف بدار، رسول خدا ـ صلی الله و علیه و آله ـ با ایشان به جزیه مصالحه کرد و نصارا به دیار خود برگشتند.