شورِ شیرین

۱۰ مطلب با موضوع «اشک ِ غـم» ثبت شده است

پرچمِ ایمان

پیامبر رحمت روزی در جمع اصحابش فرمود: " خدای حکیـم پسر عمویم علی را پرچمی قرار داده میان ایمان و نفاق، هرکس او را دوست داشته باشد مؤمن است. خدای حکیـم برادرم علی را جانشیـن من و راهِ هدایت قرار داده؛ او دربردارنده‌ی سِـرّ من بوده و گنجینه‌ی علمم است و جانشینـم در اهل و امت من. هرکس از امتم به او ظلم کند در پیـشگاهِ خدا شکایتش می‌کنم.1


مناسبت نوشت

صفحات این چند روز تاریخ لاله گون است! هم به نام لاله است و هم به رنگ لاله. لاله‌ای نشکفته ولی در خون خفته. هنوز غم پدر قلب دختر را می‌آزارد. نمی‌فهمم؛ و نخواهم فهمید داغ غربتِ آسمانی‌ترین خانواده را. نمی‌دانم چه شد! شیطان صفتی گفت: " خانه و اهل خانه را به آتش می‌کشم حتی اگر دختر پیامبر در آن باشد".2  داغِ دل بُـغضی می‌آفریند که اگر درکش کنیم باید خونابه از چشم بریزیم. عظمت مصیبت از سخن امام صادق ـ علیه السلام ـ فهمیـده می شود که فرمود: "نخستین کسانی که موردشان حکم می‌شود حضرت محسن بن علی بن ابی‌طالب و قاتل اوست"3



1 ـ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، اثر جناب عماد الدین طبری ـ ره ـ ، ص 103 و 104. (با اندکی تصرف و حالتی داستان گونه)

2 ـ اسرار آل محمد ، اثر گرانسنگ جناب سلیم بن قیس هلالی ، حدیث4 ، ص 226.

ـ ترجمه‌ی کامل الزیارات، باب 108 ، زیارات نادر و کمیاب، حدیث 11، ص 727. 

مادرِ شهیـد

از خانواده‌ی با اصل و نسبی بود. عقیل که علم انساب می‌دانست او را برای همسری به امام علی معرفی کرد. سعادت بزرگی نصیبش شده بود؛ قرار بود همسر امام زمانش شود و برای خدمت کردن به فرزندان ولایت به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پا بگذارد. پدرش حزام بن خالد به امام علی گفت: " ما افتخار می‌کنیم که دخترمان کنیـز شما می‌شود"1 فاطمه بنت حزام که بعدها ام‌البنین صدایش می‌کردند به ازدواج امام علی درآمد.

خواب دیده بود که یک ماه و سه ستاره از آسمان به دامنش آمدند. علاوه بر خودش که کنیز خانه ی علی بود، پسرهایش هم غلام حلقه به گوش و فدایی فرزندان فاطمه شدند. آنـقدر والامقام بود که از دامن او چهار پسر پا به عرصه‌ی وجود گذاشت که یکی از آنها عباس بود. پسری که در بصیرت و تبعیّت از امام زمانش حتی یک لحظه هم دریغ نکرد و سپر بلای امام حسین شد.

به او خبر رسید که پسرهایت در کربلا همراه امام حسین شهید شدند. ام‌البنین گفت:" فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان است به فدای اباعبدالله الحسین شود".2 حالا او شده بود مادر شهید. ام‌البنین مثل حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ، هم مادرِ شهید بود و هم مادری که شهید شد؛ با این تفاوت که شهادتش مثل حضرت زهرا در معرکه نبود، بلکه از شدت محبت و ارادت به پیامبر و اهل بیتش به مرگ شهادت از این دنیا رخت بر بست.3

معاصر نوشت:

مادرانی بوده و هستند که هم مادر شهید محسوب می‌شوند و هم به خاطر دوست داشتنِ پیامبر و اهل بیتش به عنوان "مادری که شهید شد" از آنها یاد می‌شود. مادرانی که وقتی شنیدند امام خمینی کبیر ـ ره ـ از آنها می‌خواهد برای میهن اسلامی و دین خود از هیچ کاری کم نگذارند؛ پسرهایشان را بدون هیچ چشم داشتی فدای دین کردند.



1 ـ گلچینی از بوستان زندگانی ابالفضل العباس، ص 77، م.ع.عطایی.

2 ـ تنقیح المقال، ج3، ص 70، به نقل از کتاب تقویم شیعه.

3 ـ قال النَّبِیِّ ـ صلی الله علیه و آله ـ : مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیدا ـ کسی که با (بر) محبت آل محمد بمیرد به مرگ شهادت مرده است. (بحارالانوار، ج23، ص 233.)


بازنــشر در :   مفیــد نیوز          

خود را یار و یاور پیامبـر می‌دانستنـد. فـخرفروشی می‌کردنـد که ما با پیامبـر هم صحبتیــم. با اینـکه بیشتــر اوقات با پیامبـر بودنـد؛ از راه و روش او بوئـی نبـرده بودنـد. در عین اینـکه صاحب ادعاهای دهان پُرکـُن بودنـد ولی باطنـی سراب‌گونـه داشتنـد. انـگار نسیم وحی به مشامشان نرسیده بود. دست‌مایه‌ی اصلی انسانیت‌شان را از بیـن برده و وجدان خود را نادیده گرفتـه بودند. در ظاهر پیـرو پیامبـر بودند و در پشت پرده دشمنش.بار دیـگر جسارت کردنـد. همان‌هایی بودنـد که خود را پا در رکاب پیامبر می‌دانستنـد. اینبـار پیامبـر در بستـر بیماری بود و لحظات آخر حیات دنیوی را سپـری می‌کرد. ظاهراً آخرین جسارت به پیامبـر محسوب می‌شد اما در حقیقت آغاز فصلی دوباره برای ظلم‌های بیشتـر بود؛ هم به خود پیامبـر و هم به اهل بیتـش.

خود را مدافـع حقوق بـشر می‌داننـد. هر وقت فرصت صحبت داشتـه باشنـد از رعایت حقوقِ انسانی دم می‌زننـد. فقط دم می‌زننـد اما عمل ... !!!با شعار فریبی به جان و مال مردم می‌افتنـد. به بهانـه‌ی اینـکه ما قدرت اول جهانی هستیـم به عقاید دیـگر ادیان توهیـن می‌کننـد. فقط ادعا دارنـد که ما مصلـح هستیم اما در حقیقت مفسـدنـد؛مثل همان‌هایی که در صدر اسلام روحیـه‌ی ایمان‌گرایی در وجودشان معنایی نداشت و به دنبال منافع دنیـوی خود بودنـد. دین را دستاویزی برای رسیـدن به اهداف شومشان قرار  می‌دهنـد.

می‌ترسنـد. از عاقبت هلاکت بارِ خود خبر دارنـد. شاید الإسـلام یَـعلو و لایُـعلی علیـه 1 را نشنیـده باشند،  ولی مطمئن هستنـد که در برابر حقیقت اسلام و شخصیت‌های والایش باید سر تعظیـم فرود آورنـد.

کسانی که امروز در قالب های مختلف به شخصیت بلنـد‌مرتبـه پیامبر اکـرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ توهین می‌کننـد و از هیـچ عملی برای خدشـه‌دار کردن راه و روش تضمین شده‌اش دریـغ نمی‌کننـد به در بستـه خورده‌انـد. این توهیـن‌ها به ساحت مقدس پیامبر سابقه‌ای دیریـنه دارد. اگر توهین به ساحت پیامبـر از روی جهل باشد پیامبـر برای آمرزش و هدایت توهیـن کننـده دعا می‌کنـد و در صدد گشایش راه خوشبختـی و سعادت برای او می‌باشد؛ مثل داستان شخص یهودی که زباله به سر پیامبـر می‌ریخت. 2 در مقابل اگر کسی از روی علم و مغرضانه به شخص پیامبـر توهیـن کنـد نه تنـها محبان حضرت برای نابودی‌اش دست به دعا می‌شوند بلکه پیامبـر هم برای نابودی‌اش دعا می‌کنـد. امید که به دعای حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ توهیـن کنندگان به ساحتش هر چه سریع‌تر نابود شونـد.

باز نـشر در:   شفقــنا      عمارنامـه      بچه های قلم



1 ـ من لا یحضره الفقیـه ـ ج 4 ـ ص 334 . اسلام بر هر دینى برترى دارد و هیچ دینى بر او علوّ و برترى ندارد.

( این حدیث شریف از جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّـم ـ است )

2 ـ برای مطالعه نمونه دیگر که به عنایت پیامبر و به وسیله امام حسن ـ علیه السلام ـ صورت گرفت می توانید

به این لینک مراجعه کنید.

پاهایش از شدت ایستادن ورم کرده بود. او را عابدترین امت زمان خود می‌دانستنـد. وقتی به محراب عبادت می‌ایستاد تمام فکر و ذکرش متوجـه معبودش بـود. هنگام عبادتش خدا به فرشتگانش مباهات می‌کرد. یک شب که تا صبح با خدای خود راز و نیـاز می‌کرد؛ بعد از آنکه برای همه‌ی مردان و زنان باایمان دعا کرد پسر بزرگـش به او گفت: مادر جان برای همه دعا کردی اما خودت را دعا نکردی. فرمود: پسر جان اول همسایه را بعد خود.(علل الشرایع ـ ص 181)

پدرش به او گفت: فاطمه جان؛ خدا با غضب تو غضبناک می‌شود و با خوشحالی تو خوشحال.گفته بود: فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پاره‌ی تن من است؛ هر کس او را اذیت کند مرا آزرده و هرکس او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده.­­­­(امـالى شـیـخ مـفـیـد ص 159، امـالى شـیـخ طوسى ص 24، مجلس اول ، حدیث 30)

گردن‌کشان غاصب قصد داشتند به زور جانشین بر‌حق پیامبر را کنار گذاشته و حکومت را به دست بگیـرند. با اینکه خودشان از اولین بیعت‌کنندگان واقعه‌ی شریف غدیر بودند می‌خواستنـد آن را به کلی و برای همیشه از ذهن مردم پاک کننـد. ابتدا کسی را فرستاد تا به علی ـ علیه السلام ـ بگوید برای بیعت اجباری به مسجد بیا. وقتی احساس کرد این روش کارساز نیست با گستاخی تمام گفت: بروید هیزم جمع کنید و جلوی خانه علی ـ علیه السلام ـ بریزید و به او بگویید اگـر برای بیعت با خلیفه از خانه بیرون نیاید خانه و اهلش را به آتش می‌کشم. اطرافیان به او گفتنـد: پاره‌ی تن رسول الله، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در این خانه است؛ این خانه خانه‌ی وحی پیامبر است. باز هم روی شیطانی خود را نشان داده و گفت: و اگـر باشد. (یعنی حتی اگر فاطمه هم در این خانه باشد باز هم خانه و اهلش را به آتش می کشم).

اهل زمین و آسمان خرقه‌ی عزا به تن کردند. آسمانیان بیشتر درد علی ـ علیه السلام ـ را درک  می‌کردند. او دیگـر محرم رازی نداشت و فقط می‌توانست شب ها دردش را به چاه بگوید. وقتی خبر عروج پرستویش را شنید بدنش سست شد و به زمین افتاد. شاید وقتی علی ـ علیه السلام ـ به زمین خوردند یاد کوچه در ذهنشان تداعی شده بود. شاید وقتی بچه‌ها با پدر بدنِ نحیف و ستمدیده مادر را تشییع می کردند امام حسن ـ علیه السلام ـ وقت عبور از کوچه آن زمانی را به یاد می‌آورد که مادرش راه خانه را گم کرده بود و علیرغم اینکه همیشه مادر دست فرزند خردسال را می‌گیرد، او دست مادرش را گرفته بود تا مادر را به خانه برساند.

 علی ـ علیه السلام ـ ماه را در زمین نهان می کرد. گُل را در گِل می گذاشت. انگار جانش را از دست می‌داد. پرستویش با بالهای شکسته پر کشیده بود.

أللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ

رو کرد به دامادش و گفت: علی جان، ای پدرِ دونوگلِ من، سلام بر تو ؛طولی نمی کشد که دو رکـن خویشتن را از دست خواهی داد. تو را به خدا می سپارم.( امالی شیخ صدوق ـ ص136)

آسمان رنگ غم به خود گرفتـه بود. گویی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از فراق پدر جانی در بدن نداشت. جامۀ عزای پدر بر تن و گوشه ای زانوی غم در بغل گرفته بود. علی ـ علیه السلام ـ بی قرار بود. یکی از دو رکنش؛ جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ  از دست رفته بود.

هنـوز که هنوز است دل ها از شنیدن نام کوچۀ بنی هاشم دردناک می شود. تن ها می لرزد. قلب ها از شماره می ایستد. یاد مصیبت جانـکاه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و شاهزادۀ شهیدش آتشی از اندوه در دل محبانشان برپا می کند. چشم نمی داند برای خیرالنـساء خون ببارد یا برای سیدالأوصیـاء. علی ـ علیه السلام ـ رکن دیگرش از دست رفته. رکنی که مظهر عصمت الله، میوۀ قلب رسول الله، زوجۀ ولی الله و مادر آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ بود. رکنـی که هرگاه جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به چهرۀ عالم افروز او نظاره می کـرد گل از گلش باز می شد و قلبش مملو از سرور. رکنـی که علی ـ علیه السلام ـ  پس از پیامبر او را محرم راز خود روی زمین می دانست.

اما دردِ علی ـ علیه السلام ـ و محبینش؛

آیا آسمانِ رخی که آفتابِ جهان تاب از عظمت نورش بر او تعظیم می‌کرد سزاوار نیلی شدن بود؟! آیا درختـی که میوه‌های رحمت حق از او روییـد سزاوار خم شدن و شکسته شدن توسط  تیغ‌ها و  تبرهای انسانی زمان بود؟! مسلماً بی بصیرتـی و حماقت مردم زمان و عدم تشخیص راه صحیح موجب چنین پیامدهای ناگـوار شد. شاید غفلت و هوا پرستـی این مصیبت را به بار آورد. اما آنچه مهم است اشاره شود این است که عاملین مصیبت کوچه‌ی بنی هاشم و  سردمداران این عده‌ی بی‌بصیرت به مراتب افرادی گمراه‌تر و گناهکارتر از آن بی‌بصیرت‌ها بودنـد. چرا که با وجود و شناخت آیت عظمای الهی و خلیفه‌ی ولایت آسمانی به هوای منصبی غصبی دست در دست شیطان رانده شده‌ گذاشته و خود را برای همیشه در أسفل‌السافلیـن جای دادنـد. این در حالی بود که این سردمداران مدت زیادی از زندگـی خود را با حبل‌الله‌المتین، صراط‌ المستقیم ؛ علی ـ علیه السلام ـ سپری کرده بودنـد.

اما امان از بی بصیرتی ...

صفحات تاریخ را که ورق می زنم اشک از چشمانم سرازیر می شود و خون از قلبم. چه جماعت پَستی بودند که اوراقی پر از سیاهی و نفاق را به صحیفۀ تاریخ اضافه کردند. حرف از کوچه هست و هتک حرمت. حرف از شاهزادۀ شهید هست و مظلومیت.

هنوز سایۀ غم جد بزرگوارشان روی سینه شان سنگینی می کرد. داغدار بودند. شال عزا روی دوششان خودنمایی می کرد. حیوانهای انسان نما کاری با آنها کردند که زمین و آسمان به حال آنها غرق ناله شد. نمی دانم تاوانِ کدام گناه را پس می دادند که می بایست وحشیانه مورد هجوم قرار گیرند. گفتم گناه ! اصلاً آنها اهل گناه بودند که بخواهند تاوان پس دهند ؟! مگر آنها خانواده ای نبودند که پس از نزول آیۀ شریفۀ إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً (1) حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ هر روز به مدت شش ماه پشت درِ خانۀ آنها می آمد و می فرمود: السلام علیکم یا اهل بیتی.

اگر عالم یکپارچه چشم شود و روز و شب اشک ببارد باز هم برای این مصیبت کم گریه کرده است. مصیبتی که در آن محور حدیث لَولاک مظلومانه ، پشت درِ خانۀ وحی مجروح می شود و ...  . مصیبتی که در آن شاهزادۀ صغیر حضرت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ به شهادت می رسد و بعضی تاریخ نویسان نام او را ذکر می کنند اما واقعه را شرح نمی دهند تا مجبور نشوند عاملین شهادت او را نام ببرند.

در این ایام حضرات آل الله ـ علیهم صلوات الله ـ از داغ واقعۀ کوچه، هتک حرمت و شهادت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ قلبشان آزرده هست. سزاوار است برای تسکین قلب نازنین آنها بعد از  سرسپردن به آنها و انجام فرامینشان همواره بر فاعلین واقعۀ کوچه و قاتلین حضرت محسن بن علی ـ سلام الله علیهما ـ لعن و نفرین فراوان فرستاد.

أللهُمَّ العَن اوّل ظالِمٍ ظَلَمَ حقَّ محمدٍ و آلِ محمدٍ و آخِرَ تابِعٍ لَه علی ذلِک

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزُداید و شما را کاملاً پاکیزه گرداند.

چه عظمتی بود. همه گوششان را برای شنیدن کلام الهی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تیز کرده بودند. چشم ها غرق نور بود و قلب ها غرق شور. دیدگان همه به سوی آخرین رسول الهی و وصی بر حقش دوخته شده بود. نوایی طنین انداز شد که فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. بعد از من به پسر عمویم اقتدا کرده و اعمال و رفتار خود را تمام و کمال به شیوه ی زندگی او منطبق کنید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید. گروه گروه برای عرض ادب و بیعت کردن خدمت علی ـ علیه السلام ـ شرفیاب می شدند. بیعت می کردند و وجود خود را به حبل الله المتین پیوند می زدند.

چندی نگذشت که دشمنان به ظاهر دوست که در غدیر پیمان بسته بودند رشته ی محبت را گسستند و خود را از سعادت جاودانه محروم ساختند. جز تعدادی اندک که اهل بصیرت بوده و در عالم معنا سِیر می کردند یار و یاور علی ـ علیه السلام ـ نماندند. چرا که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر تنزیل می جنگید و علی ـ علیه السلام ـ بر تأویل. دشواری کار علی ـ علیه السلام ـ همین بود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با دشمنی روبرو بود که ظاهر و باطنش کفر بود. ولی علی ـ علیه السلام ـ بر جامعه ای حکمرانی می کرد که قلب های بسیاری از مردم آن جامعه پُر از شک و شبهه هایی بود که اسلام قلابی در جبهه ی مخالف بر آنها القا کرده بود. باید متذکر شد که جز اهل بصیرت و بینش راه را از چاه تشخیص نداده و در صراط مستقیم ثابت قدم نماندند.

ثمره ی بی بصیرتی چهره های سرشناس ـ که به خواص تعبیر می شوند ـ در زمان  حکومت امام علی ـ علیه السلام ـ باعث شد چندی بعد در زمان حکومت چند ماهه ی امام حسن ـ علیه السلام ـ به بار نشیند و یاوران ایشان با وعده های دنیوی از سوی جبهه ی باطل به آنها بپیوندند و امام ـ علیه السلام ـ مجبور به پذیرفتن صلح شود. دنیا طلبی در جامعه اسلامی رخنه کرده بود و بلایی بزرگ به شمار می رفت. دامنه ی این بلا به قدری بزرگ بود که به کربلا نیز رسید و واقعه جانگداز شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یاران و اهل بیتشان را رقم زد خلاصه آنکه بی بصیرتی و دنیا طلبی افرادِ یک جامعه در همه ی زمانها عامل اساسی و همیشگی برای نفوذ منافقان به جمع آنها و کمرنگ جلوه دادن ارزشهای یک نهضت و انقلاب بوده است.

مرحبا بر کسانی که باآگاهی و بصیرت در فضای سال 88 که شبهه ها بُروز عملی پیدا کرده بود و به فتنه تبدیل شده بود ارزشهای اسلامی به جامانده از غدیر و نهضت کربلا را حفظ کردند تا انشاالله برای نسل های آینده ی انقلاب اسلامی پایدار بماند و آیندگان در فضای انقلاب اسلامی راه پربرکت غدیر و کربلا را بپیمایند.

                                                                                      

                                                                                         أللّهم اجعَل عَواقبَ امورِنا خَیراً       

 

 قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مانند دو بال پرنده ای هستند که اگر هر دو یا یکی از آنها نباشد پرواز به سوی سعادت و کمال انسانی امکان پذیر نخواهد بود. معادله ی قرآن منهای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ واهل بیت ـ علیهم السلام ـ  جدای از قرآن در قاموس شیعه معنا ندارد.هر جا سخن از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ باشد پشتوانه ی آن کلام وحی است و اگر سخن از وحی است مفسر و ترجمانی همانند اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را می طلبد.

 

حضرت رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: هُم معَ القرآنِ و القرآنِ معهم، لایُفارِقونَه و لا یُفارِقُهم / آنان (اهل بیت) همراه قرآنند و قرآن نیز همراه آنان ، از قرآن جدا نمی شوند و قرآن نیز از آنان جدا نمی شود.

هر دو جلوه ای از رحمت بی پایان الهی ، منادی انسانیت ، عدالت ، زندگی شرافتمندانه و سعادتمندانه هستند.و اما قضاوت با شما خواننده ی گرامی:

ـ آیا حسین ـ علیه السلام ـ که به فرموده ی حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ با قرآن عجین است و جز راه حق را نمی پیماید سزاوار چنین رفتار وحشیانه ای بود که کوفیان با او و اهل و عیال او کردند ؟

ـ آیا حسین ـ علیه السلام ـ دردانه و بهجت قلب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و خامس آل کساء نبودند ؟ مگر خلق آن زمان حدیث شریف کساء را مکرراً نشنیده بودند ؟ مگر در این حدیث شریف جناب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ، حسین ـ علیه السلام ـ را نور چشم و میوه قلب خویش خطاب نکرده بودند ؟

پس چه امری موجب پدیدار شدن ماجرای دردناک کربلا شد ؟ چه دلیلی باعث شد که عمربن سعد ملعون در روز عاشورا خطاب به لشکریان خود بگوید: (شاهد باشید و به ابن زیاد ملعون بگویید کهاولین تیری که به سوی حسین ـ علیه السلام ـ و حسینیان پرتاب شد از سوی من بود) ؟ مگر عمر بن سعد ملعون پدر و برادر حسین ـ علیه السلام ـ را درک نکرده و به مقام والای ایشان واقف نبود ؟

چیزی جز دنیا طلبی و فزون خواهی گریبان این قوم سفاک را گرفته و به قعرِ سَقَر (جهنم) فرستاد ؟ آنگاه که ابن زیاد ملعون به عمر بن سعد ملعون گفت:در صورتی فرمانروایی مُلک ری را به تو اعطا می کنم که با حسین ـ علیه السلام ـ از درِ جنگ وارد شوی و کشته ی او را برای من بیاوری.

عمر بن سعد ملعون چه کرد ؟ دنیا را خرید و جهنم نیز در پی آن . . .

امید که چنین واقعه ای برای ما رخ ندهد. آنگاه که از امام زمان خویش دعوت کنیم و برای عرض ادب به محضرشان لحظه شماری کنیم ولی زمانی که به دیدار ایشان نائل گشتیم اربابمان را در حالی که نیازمند یاری است تنها گذارده و به دنبال منافع خویش رهسپار شویم.

مثل آن قوم شَقی و دَنی که حتی به پیراهن چاک چاک و کهنه حسین ـ علیه السلام ـ رحم نکرده و حتی آن را به غارت بردند. مثل آن جمعیت خبیث و حرام زاده که درون خود را مملو از حرام کرده بودند به طوری که دیگر کلام الهی امام زمانشان حسین ـ علیه السلام ـ در قلب شان اثر نمی کرد. چرا که حرام ریز و درشت وجودشان را با خود پیوند زده بود و مُلکِ وجودی آنها را به تصاحب خود درآورده بود.

آری؛ آنچه حادثه ی کربلا را به وجود آورد دنیا طلبی بود که موجب گرایش به لقمه ی حرام گردید. تا آنجا که حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ نیز در روز عاشورا به این مسأله تصریح می کنند. ( مُلِأت بُطونَکم مِنَ الحَرام / شکم هایتان از حرام پر شده )

 بیائیم حسینی باشیم و حسینی بمانیم. طعام تن را از حرام برنگیریم. چشمان خویش را با نگاه های حرام آلوده و مسموم نکنیم تا توفیق گریه برای حسین ـ علیه السلام ـ، بهترین خلق خدا از ما سلب نشود.                

                                                                        اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود

 

 

 

دگر بار محرم آمد . . .

نوای حیَّ علی العزاء فی ماتم الحسین ـ علیه السلام ـ مظلوم کربلا در عالم امکان طنین انداز شد. اگر اهل زمین محرم و صفری را برای حسین ـ علیه السلام ـ تباکی می کنند، اهل افلاک و سماواتیان هرروزشان بوی محرم و صفر می دهد و اوقات خویش را به عزاداری بر حسین ـ علیه السلام ـ سپری می کنند. هر روز برای دردانه ی حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ ، میوه ی قلب زهرای بتول ـ سلام الله علیها ـ و جگر گوشه یَعسوبُ المؤمنون حضرت علی ـ علیه السلام ـ (فرمانده و امیر ایمان آوردگان) بر سر و سینه می زنند.

این حسیــن کیست که عالــم همه دیـوانه اوست

این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

براستی چرا حسین ـ علیه السلام ـ این گونه عزیز است ؟ برگی مختصر از اوراق پربهای این عزت چنین است : حسین ـ علیه السلام ـ برای احیایِ سنتِ فراموش شده ی جد اطهر خویش تمام هستی اش را بر کف گرفت و فدا کرد. حسین ـ علیه السلام ـ برای سرکوب منحرفان و مستکبرانِ به ظاهر مسلمان از هیچ حرکتی فرو ننشست؛ چرا که دین خدا آن گونه که شایسته اش بود به مردم عرضه نمی شد. حلال خدا را حرام و حرامش را به حلال تبدیل کرده بودند.

حسین ـ علیه السلام ـ برخاست تا فلب های دنیا طلبانه ی مملوِ از حرام را آگاه کند که اگر هر کجای عالَم در هر زمانی سلطان ظالمی تکیه بر اریکه ی قدرت نهاد و طبقِ نفسِ شیطانی خویش حکمرانی کرد مستحق عذاب الهی است. از همین رو با اهل و عیال ، کوچک و بزرگ و درون و برون خود علیه استبداد قیام کرد؛ تا آنجا که فرمودند:

إن کان دینُ محمد لم یستقم إلا بقتلی فیا سیوف خُذینی (اگر دین محمد پایدار نمی ماند مگر به قتل من پس ای شمشیرها مرا دریابید)

آیا حکمرانیِ سلطان فقط بر بلادی از بلاد های زمین صدق می کند ؟ خیر !!!

هر شخص بسان سلطانی بر وجود خویش است. باید آنسان بر مُلک دل حاکمیت کند که از هر گوشه و کنار آن نهال های عمل به فرامین حضرت حق و محبت ، مودت و تمسک به حضرات آل الله ـ علیهم السلام ـ به ثمر نشیند.

آری؛ بیداری قلوب که توسط حسین ـ علیه السلام ـ صورت گرفت مختص به زمان خویش نبوده و تنها در کربلا ثمر بخش نیست. بلکه به هر زمان و مکان تعلق می گیرد.

. . . و این است معنای گوهرافشانی حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ که می فرمایند : إنّ الحسینَ مصباحُ الهدی و سفینةُ النجاة (براستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است). آری؛ حسین ـ علیه السلام ـ همواره راه نجات و چراغ هدایت بوده و خواهد بود.

بی دلیل نیست که حضرت صادق آل محمد ـ علیه السلام ـ در عظمت مصیبت حسین ـ علیه السلام ـ لب به سخن می گشایند و می فرمایند: إنّ لِقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین (لن) لاتبرد أبداً (براستی به خاطر کشته شدن حسین حرارتی در قلوب مؤمنین است که تا ابد سرد نمی شود )؛ چرا که حسین ـ علیه السلام ـ، استثنای عالم وجود را مظلومانه به شهادت رساندند.

آری؛ حسین ـ علیه السلام ـ را که برای احیای امر به معروف و نهی از منکر ، برای بیان نپذیرفتن بیعت ظالم و  . . . قیام کرده بود در مقابل دیدگان اهل حرم مورد جسارت قرار دادند.

. . .  و درد همین است که اسلام محض را به بهانه ی قیام علیه خلیفه ی وقت که از اقامه ی ظلم و ستمی علیه اسلام و اسلامیان دریغ نکرده بود مظلومانه شهید کردند.

                                                                                                                           

                                                                           لعنت الله علی القوم الظالمین

 

 

روزی بیاید که بیایی و قلب همه عالم بربایی؛ با قدوم محمدی خویش ، ولایت علوی گونه ات را بر عالم امکان ظاهر نمایی و چون مادرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به محراب عشق پا گذاری و چنان عبادتِ حضرتش را نمایان نمایی که از معبَدت نور رخشان به عالم رسانی . . .

صاحب زمانا !

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخـــود آگاه به سمت تو تــمایل دارد

آقای من ، ذرات عالمِ امکان لحظه لحظه را چون شمارشِ نفَسِ خویش  شماره می کنند تا زمان نشاط و سپیدی صبحدم فرا رسد؛ و آنگاه است که تو می آیی؛

می آیی ، ولی غرقِ غم می آیی

ولی ، با دلی پر زماتــــم می آیی  

 ولی ، با درونی پرشرر

ولی  . . . .

 

ختم کلامم بود این آقا جان:

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها

تکیه بر کعبه بـــــزن، کعبه تـــحمل دارد

 

اشعار از سید حمید رضا برقعی